به گزارش تهران پرس؛ مصطفی قهرمانی سردبیر پایگاه خبری تحلیلی تهران پرس در یادداشتی نوشت: در هیاهوی پایتخت، جایی میان بوق خودروها، نگاههای بیتفاوت رهگذران و شتاب بیپایان زندگی شهری، کودکانی هستند که دیده میشوند اما شنیده نمیشوند. کودکانی که نه در کلاس درس، بلکه در حاشیه چهارراهها، کنار چراغهای راهنمایی و در دل ایستگاههای مترو، روز خود را آغاز میکنند. آنان نه تفریح میخواهند، نه رؤیای بازی دارند؛ بلکه کار میکنند. اما مسئله فقط کار نیست. آنچه این معضل را پیچیده و هولناک میسازد، حضور شبکههایی سازمانیافته است که در پس ظاهر معصوم این کودکان، ساختاری تاریک از سوءاستفاده و سودجویی را پنهان کردهاند.
در چهارراههایی چون ولیعصر، انقلاب، فلکه دوم صادقیه و میدان تجریش، کودکان خردسال با دستهایی کوچک، کالاهایی کمارزش اما هدفمند میفروشند: گل، آدامس، دستمال کاغذی، فال. در مترو نیز، از خط تجریش–کهریزک گرفته تا صادقیه–فرهنگسرا، این کودکان در میان ازدحام جمعیت، با نگاههایی خسته و واگنبهواگن، اجناس خود را به مسافران تعارف میکنند. اغلب، آنها تنها نیستند. افرادی با ظاهر عادی، در نقش ناظر، فعالیتهای آنان را زیر نظر دارند. این نظارت نه از سر دلسوزی، بلکه بخشی از سازوکار اقتصادی پنهانیست که این کودکان را چون ابزارهای درآمدزا مدیریت میکند.
بخش زیادی از این کودکان، نه تهرانیاند و نه حتی هویت حقوقی مشخصی دارند. برخی از آنها بدون شناسنامهاند؛ برخی دیگر از خانوادههایی آمدهاند که درگیر اعتیاد، مهاجرت غیرقانونی یا فقر مزمناند. این فقدان هویت و ناتوانی در بهرهمندی از حقوق اولیه، آنها را به طعمهای مناسب برای باندهایی تبدیل کرده است که بدون نیاز به خشونت آشکار، با وعدهای کوچک یا تهدیدی خاموش، کودکان را به چرخه استثمار وارد میکنند.
ساختار این شبکهها پیچیده نیست، اما کارآمد است. کودکانی که صبح زود، پیش از شروع ترافیک روزانه، به نقاط مشخص شهر اعزام میشوند؛ گاه پیاده، گاه با وسایل نقلیه گروهی. نقش هر کودک، محل استقرار، نوع کالای در دست، و حتی لباس پوشیدن، تابع برنامهریزی مشخصیست. دختران خردسال معمولاً برای گلفروشی یا فروش فال انتخاب میشوند تا حس ترحم بیشتری برانگیزند. پسران، مسئول شیشهپاککنی یا فروش خوراکیاند. در مواردی حتی از ابزارهای ظاهری مانند بانداژ، گچ یا همراهی با فردی سالخورده استفاده میشود تا تصویر مظلومانهتری شکل گیرد.
نکته قابل تأمل آنکه بسیاری از شهروندان، در مواجهه با این کودکان، احساس مسئولیت میکنند و بهزعم خود با پرداخت مبلغی اندک، گامی در جهت کمک برمیدارند. اما واقعیت تلخ آن است که این مبالغ، نه تنها کمکی به کودک نمیکند، بلکه درآمد روزانهای ثابت برای سرشاخههای شبکه فراهم میآورد. این کمکها، عملاً بقای شبکههای سوءاستفادهگر را تضمین میکند.
در مترو نیز وضعیت مشابهی حاکم است. حضور مأموران محدود، ازدحام جمعیت و تحرک زیاد، فضای مناسبی برای فعالیت این باندها فراهم کرده است. کودکان در ایستگاههایی خاص پیاده میشوند، وارد واگنها میشوند، و پس از طی چند ایستگاه، در نقطهای دیگر از شهر پیاده میشوند تا درآمد خود را تحویل دهند. برخی حتی تحت فشار روانی قرار دارند و در صورت «درآمد پایین»، با تهدید یا خشونت مواجه میشوند.
برخورد سطحی با این پدیده، نه تنها راهگشا نیست، بلکه خود میتواند بخشی از مسئله باشد. جمعآوری کودک از خیابان یا مترو، بدون بررسی ریشههای اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی این پدیده، صرفاً جابجایی صورت مسئله است. راهحل واقعی، نیازمند نگاه بینبخشی و هماهنگ میان نهادهای حمایتی، انتظامی، قضایی و اجتماعیست. تقویت خدمات به خانوادههای در معرض فقر، شناسایی و انهدام حلقههای پشت پرده، و همچنین ایجاد بستر بازگشت به تحصیل و زندگی سالم برای این کودکان، تنها بخشی از مسیر دشوار اما ضروری مقابله با این بحران است.
کودک کار، تنها نماد فقر نیست؛ او آینهایست از بیعدالتی ساختاری، ناکارآمدی حمایت اجتماعی و فقدان حساسیت اجتماعی. تا زمانی که این آینه را نشکنیم، تهران، با تمام برجها و خیابانهای مدرنش، در پشت چراغ قرمزها، تصویر شکستخوردهای از خود خواهد داشت.