به گزارش تهران پرس؛ شهید «یوسف سنچولی»، یکم فروردین ۱۳۴۵، به دنیا آمد. پدرش بدیل، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اسفند ماه ۱۳۶۳، در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش به گوش، شهید شد. پیکر او را در گلزار شهدای بهشت مصطفی زادگاهش به خاک سپردند.
وصیتنامه شهید «یوسف سنچولی»
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ».
«ستایش خدا را که بر این مقام رهنمایی کرد که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما به خود در این مقام راه نمییافتیم».
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام امت خمینی بت شکن و با درود و سلام بر شهیدان راه حق و عدالت و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام و با درود و سلام بر خانوادههای شهدا و با درود و سلام بر شماای پدر و مادر مهربانم.
خدایا از این که به من روسیاه و حقیر عنایت فرمودی و نظر لطف افکندی تا در این مکان مقدس راه یابم و یک رزمنده در راه قرآن و اسلام باشم، سپاسگزارم. خدایا همان طوری که مرا پاک آفریدی، میخواهم که مرا در دنیا و آخرت پاک و خالص گردانی و توبه مرا بپذیری و مرا عفو کنی. پروردگارا آنقدر در گناه و فساد بوده ام که اکنون قدرت این که قلم به دستم بگیرم و وصیتی را بنویسم را ندارم. چون معتقدم پاکان و زاهدان خدا لایق شهید شدن میباشند. بارالها زیاد در تلاش بوده ام تا در مسیر تو باشم و برای تو بندهای مخلص باشم هر چند که لطف تو شامل حالم بود، ولی شرمنده و سرافکنده ام و امید بخشش دارم. خدایاای پرورش دهنده محمد(ص) و حسن(ع) و حسین(ع) الهى دردمندم، دل شکستهام و روحم از شدت درد میسوزد و بدان امیدم که جان بی ارزشم را با یاریت در راه اسلام قرار دهم، شاید برای محو شدن گناهانم با کفارهای باشد و یا توبه ام را بپذیری و بیامرزی که در هر حال به تو محتاجم و ناامید نیستم، زیرا بنده تو هستم و میدانم که تو خدای من رحمن و رحیم هست.
برادران و خواهران مسئله مهم و اساسی که امروز و در جامعه ما در حال حاضر بیشتر رسوخ پیدا کرده و خود من بسیار در آن غوطه ور بودهام. ظن بردن به دیگران میباشد که سر این ظن علامت خباثت نفس است و این مسئله یکی از القائات شیطانی میباشد، چون که معتقدم که جز خدا و با کمک خدا و علائم غیبی خدا هیچ انسانی از وجود انسان دیگر آگاه نیست و بنابراین چگونه انسان میتواند چیزی را که در حق دیگری معتقد باشد. در این باره حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «سوء الظن یفسد الامور» «بدگمانی کارها را فاسد میکند» و برای علاج و راه نجات انسان حضرت علی(ع) در حدیث دیگری میفرماید: «الفکر فى العواقب ینجى من المصائب». «فکر کردن در عاقبت کارها انسان را از هلاکتها نجات میدهد».
و، اما پدر و مادر مهربانم شما بر گردن من حق فرزندی دارید و شما برای من زحمت کشیدید و من برای شما ایجاد ناراحتی زیاد کرده ام و از شما میخواهم که من را ببخشید و حلال کنید تا خدا هم از من خشنود شود و من را بیامرزد و مادر عزیزم همچون فاطمه زهرا(س) در مقابل سختیها و گرفتاریها استوار باش. هرجا که هستی و هر موقع به یاد من میافتی، دستهای خود را هرچه میتوانید به سوی خدا بلندتر کرده و خدا را شکر کن و ناراحت نشوید. خداوندا تو میدانی که من آرزویم مرگ در جبهه است، تا زنده هستم از اسلام و وطن دفاع خواهم کرد و ضمناًای پدر و مادر مهربانم بعد از شهید شدن من بیتابی نکنید و شیون سر ندهید، زیرا دشمن تصور میکند ما از مردن میترسیم و از شهادت متأثریم در صورتی که ما از مرگ استقبال میکنیم و این شیوه پیروان حسین(ع) است. مولا علی(ع) میفرماید: «زندگی نه آنچنان شیرین و مرگ نه آن چنان تلخ است که انسان شرافت خود را برای یک لحظه ماندن زیر پا نهد».ای امت شریف و شهیدپرور ایران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب آن را بدهید همه مانند خاندان وهب جوانانتان را به جبهههای نبرد بفرستید و حتی انتظار نداشته باشید که جسد او را تحویل بگیرید، زیرا مادر وهب گفت «من سری را که در راه خدا داده ام پس نمیگیرم»؛ وای جوانان عزیز نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که على(ع) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر، حسین(ع) با ادب شهید شد.
خدایا میدانم چه کردهام و چقدر از تو دور شدهام و راه خطا رفتهام، قدر نعمتهای تو را ندانستم. از رحمانیت تو غافل بودم و خیال میکردم که درست میروم، اما اشتباه بود. بهترین عقل را به من دادی، اما لحظهای تفکر نکردم که از کجا آمدم و به کجا میروم و برای چه آمده ام و چه کسی مرا آورده و میبرد. خدایا حالا که با این هدف بزرگترین یعنی انقلاب اسلامی و با چنین امامی مرا بیدار کردی و به خود آوردی که چه غافل و چه خطاکار بودم و چه مسیر اشتباهی را میرفتم که به خیال خودم درست بود. خدایا با این همه خطا و اشتباه باز هم مرا رها نکردی و هرچه من دورتر میشدم، خودت را به من نزدیکتر میکردی و آن لحظهای که رفتم تا به ته چاه بیفتم و برای همیشه فنا شوم دست مرا گرفتی و نجاتم دادی و بیدار و هشیارم کردی کهای بنده من تو کار دیگری داری و مسئولیت تو چیز دیگر است تو برای خراب کردن نیامدی، برای گناه کردن نیامدی، این را به من فهماندی که تو برای ساختن آمدی، تو آمدی که جلوی گناه کردن را بگیری، تو برای مبارزه آمدی برای بندگی آمدی. تو برای تأثیر آمدی. خدایا مرا بیدار و به بهترین مکان راهنمایی کردی و در آخر اگر به من حقوق و مزایایی تعلق گرفت، به پدرم بدهند و پدر، مادر، برادر و خواهر اگر من احیاناً در منزل با شما برخورد بدی داشتم به بزرگواری خودتان تقاضا دارم عفو نمایید و از کلیه خویشان و قومان و دوستان و آشنایان و همسایگان علی الخصوص اگر از من حرف ناراحت کنندهای شنیدید و یا شما را ناراحت کردهام، مرا ببخشید و حلال نمایید. به امید پیروزی عاجل لشکریان اسلام بر اهریمنان کافر.
انتهای پیام/