به گزارش تهران پرس؛ «شهید غلامرضا نعمتی» دوازدهم خردادماه سال ۱۳۴۰ در تهران دیده به جهان گشود، پدرش اکبر و مادرش هما نام داشت و تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در رشته ریاضی ادامه داده بود و پس از آن که برای انجام خدمت سربازی به جبهه اعزام شد در بیست و پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ بر اثر اصابت تیر گلوله به گردنش به شهادت رسید.
در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام میآید:
سلام عمقى و قلبى و صمیمى من به مادر مهربانم، شیر زنى که یک عمر در سنگراسلام به تربیت فرزندان نیکو پرداخت، اى مادر عزیزتر از جانم از تو مىخواهم که بعد از شهادتم لباس سیاه نپوشى و در مراسمهای مذهبى به خصوص دعاى کمیل در دانشگاه مهدیه شرکت کن، زیرا این مجلس مسکن قلبها و پیوند قلبها و یکى شدن قلبها و شاد شدن روح تمامى شهداء میشود، آرى مادر عزیزم شبهاى جمعه از شبهاى عروج انسان به سوى سعادت است و روز جمعه روز تجلى ایمان و وحدت است.
وصیت به پدر:
سلام گرم و قلبى من به پدرمهربانم، پدرى که در کودکى راه مستقیم را به من نشان داد و من از آن راه به طرف نور و نقطه بى انتها حرکت نمودم، پدر جان مرگ سرنوشتى است که هر شخصى در زمانى و به طریقى با آن روبرو مىشود ولى چه خوب است که این مرگ در راه مذهب و وطن و دفاع از حق باشد.
از این رو از شما خواهش مى کنم برادران و خواهران مرا در این راه تقویت نمایید و همان طور که مرا از این راه به سعادت رساندید که مهمترین آن جلسات قرآنى بود و اگر در روزهاى جمعه کارى نداشتید به دانشگاه براى نماز جمعه بروید البته این حرفهایی بود که باید رو درو میزدم ولى به خاطر فاصلهاى که داشتیم این کار میسر نبود، به هر حال مرا ببخشید شما که یک عمر مردانه زندگی کردید و متعهدانه در زندگى به انفاق و ارشاد پرداختید چه خوب است که بیش از پیش این کار را دنبال کنید.
برادرشهید نیز اینطور روایت میکند؛ غلامرضا تکه کلامهایی داشت که اکثر مواقع ورد زبانش بود، سعى کن کم حرف بزنى و بهترین حرف را بزنى و مهمتر این که بیشتر عمل کنى، تا جان در خطر ننهى بر دشمن ظفر نیابى، نیش زنبور را خوردم در عوض عسل نوشیدم، دیگر این که خود را بساز تا دیگران را بسازى.
انتهای پیام/