به گزارش خبرنگار تهران پرس؛ «شهید احمد احمدیزاده» از نیروهای بسیجی گردان حضرت حمزه سیدالشهداء(ع) لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) بود و در هجدمین روز از فروزدین ماه ۱۳۶۶، در پاسگاه زید عراق به شهادت نائل آمد و، اما تا کنون اثری از پیکر مطهرش به دست نیامده است.
متن کامل وصیت نامه «شهید احمد احمدیزاده»
«اَلحمدُلله الّذی هَدینا لِهذَا وَ مَا کُنا لِنَهتدی لَو لا اَن هَدینَا الله»
ستایش خدای را که هدایت کرد ما را به این راه که اگر او هدایت نمیکرد ما را، ما به این راه هدایت نمیشدیم.
خدا را سپاس میگویم که مرا آفرید، جانم داد و در راه خودش راهنماییم نمود. او را شکر میکنم که مرا در این راه مقدس و الهی قرار داد تا هر چه بیشتر خودش را بشناسم و معرفت هر چه بیشتر به او پیامبر و اهل بیت آن رسول گرامی پیدا کنم.
الهی من لی غیرک، غیر تو کسی را ندارم. مرا دریاب! جز تو پناهی ندارم.ای پناهنده بیچارگان وای جبار بر همه اعصار!
هر چه فکر میکنم میبینم لیاقت بنده بودن تو را ندارم. منِ گنه کار کجا و خدای رحمان کجا؟ به خود مینگرم در اوج پستی میبینم و به تو مینگرم اوج کریمی و رحیمی را میبینم. به خود نظاره میکنم گناهان بسیارم جلوهگر میشود، به تو مینگرم بخشندگی و محبت و توبه پذیریات مرا از خود بیخود میکند. به خود مینگرم ظاهری زیبا، باطنی مخوف و سیاه و کثیف از کثرت معاصی میبینم و هر روز آرزوی مرگ میکنم، اما به تو مینگرم ظاهری مهربان، عاشق بندگان و باطنی زیباتر و عظیمتر از ظاهر که وصفش را باید اهل حالش بگویند یعنی پیامبران و اولیاء، ائمه و شهدای گرانمایه که همه را خدا حبیب خود میخواند و آنها را برای خود گلچین کرده است.
الهی! معبودا! محتاجم. فقیرم. بیچارهام. کوله بار گناه کمرم را خم کرده. نظر تو را میخواهم. محبت تو را میخواهم. رحم تو را میخواهم و فقط تو را و تو را و تو را میخواهم.
خداوندا! شرم میکنم از گفتن این کلمات، شرم از بیوفائیم، خجالت از زبان دروغگویم که به تظاهر چنین میگوید، ولی در قلبم محبت تو جای ندارد؛ عشق جز تو در آن لانه کرده، اسیر نفسم هستم؛ بنده خواستها و هوسهای زودگذر این دنیای فانی هستم. چه کنم تا خود را نجات دهم؟ چرا پناهی جز تو هست که به او روی آورم؟ از دایره حکومت تو که نمیتوانم بگریزم؛ تو ناظر بر اعمالم هستی. تو میبینی و میشنوی هر چه میگذرد، ولی باز شرم میکنم با وقاهت تمام در مقابل وجود کبریائیت معصیت تو را میکنم.
خدایا! دعای، اما سجاد(ع) را درباره ما به اجابت برسان که فرمود: خداوندا! اگر زندگی و عمرم چراگاه شیطان شده، مرگم را هرچه زودتر برسان که طاقت عذاب دردناک تو را ندارم. یا رب ارحم ضعف بدنی …
از چه بگویم و از کجا؟ بهتر میبینم از جایی بگویم و صحبت کنم که فرودگاه ملائکه الله است. خداوند نظری بس عجیب بر آن دارد هم آن مکان وهم کسانی که به خاطر او به آن مکان میآیند را سخت دوست دارد. بله، منظورم مدرسه عشق و دانشگاه انسانساز است.
درست است که من کوچکتر و ناتوانتر و کلماتم قاصرتر از آن است که از آنجا بگویم، ولی به اندازه فهم خود و به اندازه شناختی که خداوند عنایت کرده و آنجا را درک کردهام برایتان میگویم:
آری من در مکانی به سر میبردم سراسر صفا و محبت به خدا. همه جای آن بوی خدا میدهد و هر کس را میبینی یاد خدا میافتی. مکانی است که امدادهای الهی در آنجا فرود میآید و نعمتهای خدایی مردم بر آنجا نازل میشود. عشق به هستی وعشق به رفتن در همه مشهود است. آنها نیامدهاند که بمانند و آنها نیامدهاند که بروند، بلکه فقط خواسته و آرزویشان این است که وظیفه خود را به بهترین وجه احسنت که رضای او در آن باشد انجام دهند. اگر ماندند که باز به جلو میروند و اگر رفتند خوشا به حالشان، نظر به وجهالله خواهند کرد.
مخلصانی هستند که عشق به لقاء دوست آنها را از خود بیخود کرده و با این که رضای خدا را در پی داشتند باز خواستهشان این بود که هر لحظه این قفسه جسم را پاره کرده و به سوی معبود پرواز کنند.
در قیافههایشان مجسم است هر کس که نوبتش میشد به اذن او در موقع مقرر به آرزویش میرسید. هر کس مخلصتر بود، باصفاتر بود، عاشق و مشتاقتر از دیگری برای حیات حقیقی بود، خدا او را میطلبد و به سوی مکانی که قبلا برایش در نظر داشت میبرد، ولی هیهات که من این گونه که آنها بودند نبودم – در کنار آنها و جدا از آنها – آنها در خدا غرق بودند و من در نفس خود، آنها در وادی نور و من در سرای ظلمت در کنار هم در یک مکان، ولی در حقیقت فرسنگها از هم دور بودیم.
صدایشان را میشنیدم که از خدا میگفتند، ولی انگار که اصلاً گوشم برای شنیدن این چیزها نبود. فقط تهمت، دروغ، لغو و خلاصه صدای شیطان جای صدای خدا در گوشم طنین میانداخت و بالاخره همین تمایزها باعث شد که آنها بروند آنجا که باید بروند و من هم تا ابد بمانم در جهل مرکب.
… بیدار میشوم، ولی دیگر دیر شده وهمه رفتهاند. همه سوی لقاء دوست شتافتهاند و آن لحظات مانند برقی بود که از جلوی چشمانم رد شد. تمام آن نشستها و خوابیدنها، تمام آن صحبتها و خوردنها و تمام آن معاشرتها در یک شب تمام شد. در آن شب که شب جداییها بود. شب رسیدن به وصال. شب شناختن خود و شب دیدن یار و ندیدن خود. شب تاریکی که با گلولهها و منورها و آتش دشمن روشن میشد و صدای تکبیرها بلند بود. عدهای به خون خود میغلطیدند، عدهای دیگر با اصابت گلولهای به عقب برده میشدند و گروهی همچنان به جلو میرفتند. در آن حال گروهی هم بودند که همه اینها را میدیدند و لی باز حقیقت را نیافته بودند.
آیا بالاخره نوبت ما هم فرا خواهد رسید؟ آیا خداوند لیاقت خواهد داد؟ آیا توفیق خلوص نیت را پیدا خواهیم کرد؟ انشاءالله که پیدا خواهیم کرد.
انا لله و انا الیه راجعون – پس هر لحظه باید به فکرش بود و ذِکرَ المَوتُ جَلاءَ القُلُوب – ذکر و یاد مرگ جلا و روشنایی دهنده قلوب است.
سخنی گیرا و زیبا و پرمفهوم از سرور آزادگان حسینبنعلی(ع) میگویم تا شاید راهگشایی بر کوردلان این طریق باشد:
«فرزند آدم! هنگامی را به یاد آور که با مرگ دست و پنجه نرم میکنی و در قبر پهلو به زمین مینهی و در پیشگاه خدا اعضایت بر علیه تو گواهی خواهند داد. در روزی که قدمها سخت میلغزد و نفسها حبس میشود و چهرهها رنگش میبازد و رازهای نهان آشکار میگردد و ترازوی عمل برقرار میگردد. ای فرزند آدم! گلاویز شدن پدرانت و فرزندانت را با مرگ بیاد آور که چگونه بودند و کجا رفتند؛ و همواره تو نیز به زودی به آنها خواهی پیوست و وسیله عبرت دیگران خواهی شد.»
پس همیشه به یاد رفتن و توشه برداشتن باشیم که مرگ کسی را باخبر نمیکند، مخصوصاً کسانی که در جبهه هستند باید بدانند رفتنشان قریبتر است.
اثر«شهید احمد احمدیزاده»
راستش را بخواهید خودم بعضی وقتها فکر این را کردهام که ممکن است روزی مرگ به سراغم بیاید، ولی ترسیدهام که آیا در آنوقت کافر خواهم رفت یا مومن، میت خواهم رفت یا شهید؟ خداوندا با عدلش رفتار خواهد کرد یا فضلش؟ از چنان خدایی به دور است که با بندهای که به امید فضلش به سوی جبهه آمده تا رضایش را برآورد با عدلش رفتار کند و امیدوارم که خداوند فضل و کرمش را ارزانی دارد و ما را هم به دوستان شهیدمان متصل کرده تا در جوار آقا اباعبدالله الحسین به سربریم.
انشاءالله همه به فکر مرگ باشید و بدانید که چیزهایی را که در حال دارید ممکن است در آینده دور یا نزدیک از دست بدهید و هر لحظه آماده باشید که خداوند ما را عبث نیافریده و هر لحظه در آزمایش و امتحان به سر میبریم. از خداوند پیروزی و روسفیدی در امتحانات الهی را هم برای شما و هم خودم خواستارم.
دوستانی داشتم که خداوند خانواده هر یک از ایشان را به نحوی آزمایش کرد. بعضی را خانواده شهید قرار داد و بعضیها را خانواده معلول و مجروح، عدهای را خانواده مفقود، اسیر و بدین ترتیب خداوند میآزماید بندگانش را و مردم دنیا وقتی مورد آزمایش قرار میگیرند، دیندارانشان کمیاب میشوند. عدهای ایمان به کمکشان میآید و راضی هستند به رضای او و ممکن است عدهای هم کفران نعمت کنند.
آیا شما فکر کردهاید که میتوانید از بلاها و مصائبی که خداوند بر شما وارد میکند که همهاش نعمت است روسفید بیرون بیایید؟ انشاءالله خداوند به همه این خانوادهها صبر جلیل و اجر عظیم عنایت کند. ولی میدانم که شما صبر کافی دارید و حاضرید برای هر اتفاقی که بیفتد و من از روی تذکر این مسائل را گفتم.
پدر و مادر عزیزم باید ببخشید که فرزند خوبی برایتان نبودم. در مقابل خوبیهایتان بدی دیدید. از شما معذرت میخواهم. از بقیه فامیل و آشنایان و دوستان هم پوزش میخواهم و خواهان این هستم که از سر تقصیر من عاصی و گناهکار بگذرند. محتاج دعای از کوچک تا بزرگشان هستم که میدانم همه را کمی هم که شده رنجاندهام. انشاءالله خداوند شما را بیامرزد و عاقبت شما را ختم به خیر گرداند.
پدر و مادر عزیزم! اگر لیاقت داشتم و شما و دوستانم را دعا میکردم، حال تنها درخواست فرزند سراپا تقصیرتان از وجود شما دعای خیر است که گویند دعای پدر و مادر در حق فرزند اجابت میشود، پس شما را به خدا قسم دعا کنید خداوند از من خشنود باشد و مهمتر اینکه از سرتقصیراتم بگذرد که وامصیبتا از گناهان بسیارم؛ و در آخر سخنان پرارج از سالار شهیدان حسین بن علی(ع) – آن حسین که مکتبش انقلاب شکوهمند اسلامی ما را بارورتر ساخت و دلباختگان راه شهادت را دسته دسته به قربانگاه عشق گسیل داشت – برای زینت و اکمل کردن حرفهایم بیان میکنم که راه گشایی برای عاشقان راهش و مریدان نامش میباشد:
اثر«شهید احمد احمدیزاده»
«آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد و سزاوار است که در چنین وضعی انسان با ایمان، مرگ و ملاقات با خدا را آرزو کند. آری من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمیدانم و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمیدانم. پس از دین خدا و آیین خدا و آیین پیامبر او حمایت کنید و از حرم رسول اکرم(ص) دفاع نمایید.
آگاه باشید هر کس آماده است در راه ما جانبازی کند و جان خود را برای ملاقات خدا آماده نماید پس با ما کوچ کند».
خدایا تو را به حق پنج تن مخصوصا فاطمه زهرا(س) – آن مادر پهلو شکسته و سیلیخورده – قسمت میدهم که تا انقلاب مهدی و حتی کنار آن حضرت، خمینی – فرزند آن سیده النساء العالمین، آن پدر همیشه بیدار و بینای همه ما کوردلان و رهنمود دهنده به سوی حقیقت و امید تمامی مستضعفین جهان – را عمرش به پهنای آفتاب بگردان و سلامتی کامل به آن وجود مبارک عطا بفرما.
خداوندا! به حق عظمتت، خدمتگزاران به اسلام و مسلمین را نصرت، اجر و صبر عنایت کن و به جلال خودت دشمنان اسلام و مسلمین را نابود بگردان.
رَبَّنا اَفرِغ عَلَینا صَبرَا وَ ثَبِّت اَقدَامَنَا وَ انصُرنَا عَلَی القَومِ الکافِرین. رَبَّنَا لَاتُزِغ قُلُوبَنَا بَعدَ اِذ هَدَیتَنا.
اَلّلهُمَّ اغفِر لَنا وَ لَکُم بِحَقَّ مُحَمَّد وَ الِه الطّاهِرین.»
انتهای پیام/