یادداشت؛
عضو شورای علمی مؤسسه علم و سیاست اشراق نوشت: نتانیاهو، با اتخاذ گارد خطر جنگ جهانی سوم، صحنه مستعد‌تری برای برنامه صلح آمریکایی ساخته است. پس ایالات متحده رغبت بیشتری نسبت به سکوت در برابر جنایات بی‌سابقه رژیم و حتی هم‌کاری با آن دارد.

سید علی کشفی عضو شورای علمی مؤسسه علم و سیاست اشراق در یادداشت ارسالی به تهران پرس نوشت: معادله واضح است، اگر چه پاسخ سرراستی ندارد. هر چه باشد درک این معادله برای ما ضروری است. تا بتوانیم انتظارات‌مان را تعدیل و بر آن چه باید بخواهیم تمرکز کنیم. سه بازیگر اصلی این معرکه اهدافی دارند که ضرورتاً انطباقی با هم ندارند. برای جمهوری اسلامی ایران نتیجه معرکه، هرچه زودتر، باید دست‌یابی به یک آتش‌بس دائمی باشد. برای چنین هدفی ما نیاز به ابزار‌هایی داریم که بتوانیم دشمن را وادار به پذیرش آتش‌بس کنیم. چون آتش‌بس به معنای صرف‌نظر رژیم از دستاوردی روشن از جنگ و در واقع قبول آشکار شکست است. در این جا نیاز به یک واقع‌نگری بی‌ملاحظه داریم؛ معلوم نیست جمهوری اسلامی ایران ابزار‌های متعددِ مؤثری برای چنان هدفی داشته باشد.

در طرف مقابل برای دولتی که اکنون در رژیم بر سر کار است، تنها معادله، معادله جنون است. هر چه پیش‌تر رفته‌ایم، جنگ برای نتانیاهو تبدیل به مرگ و زندگی شده است؛ یا یک پیروزی معنادار و یا سقوط حتمی. با این ترتیب ماشین جنگی رژیم در وضعیتی قرار گرفته است که گویا هیچ‌چیز جلودار آن نیست. بلکه از گسترش جنگ استقبال می‌کند. رژیم توانایی ادامه جنگ را تا اطلاع ثانوی برای خود فرض گرفته است؛ و هر ضربه‌ای را، بدون ملاحظه هزینه‌های سیاسی و اقتصادی و انسانی‌اش، می‌تواند با فاجعه پاسخ دهد. همین جاست که معلوم می‌شود مقاومت بی‌نظیر غزة در برابر این ماشین کشتار و فاجعه‌آفرینی، بی‌اندازه اهمیت دارد. به یاد بیاوریم سخن اخیر سید مقاومت را که گفته است شکست مقاومت غزه تنها به فلسطین محدود نمی‌ماند بلکه تهدید ماشین تولید فاجعه رژیم را به کل منطقه و همه کشور‌های عربی از لبنان گرفته تا سوریه و عراق و یمن گسترش خواهد داد. 

داستان، اما برای هیات حاکمه فعلی آمریکا متفاوت است. آن‌ها نیاز به برقراری صلح و تداوم برنامه‌ای دارند که مدت‌ها قبل از هفت اکتبر آغاز کرده بودند. در این میان آن‌ها توان کنترل جنون اسرائیل را در خود نمی‌بینند. اما از تولید فجایع هم استقبال می‌کنند. چون هر چه فاجعهٔ بیشتری تولید شود، فضای جهانی برای پذیرش و تحمیل صلح آماده‌تر می‌شود. از این روست که آن‌ها در جرایم صهیونیست‌ها شریک‌اند.

با چنان تحلیلی معلوم می‌شود چرا نقطه هدف اصلی برای جمهوری اسلامی ایران آمریکا است. جمهوری اسلامی ایران آمریکا را مسئول این جنگ اعلام کرده است و قصد دارد آن قدر عرصه را برای آمریکاییان تنگ کند تا جلوی ماشین کشتار رژیم را بگیرند. تبعاً آمریکاییان مقاومت بیش از حدی کرده‌اند. آتش‌بس برای آن‌ها نه فقط کنار آمدن با سقوط نتانیاهو، که شاید چندان هم بی‌علاقه به آن نباشند، بلکه قبول ضربه‌ای اساسی در منطقه و شکست جدی پروژه صلح است؛ و این به معنای به هم ریختن تمامی معادلاتی است که برای آرایش ژئوپلیتیک جهان در نظر گرفته بودند.

 از سوی دیگر نتانیاهو، با اتخاذ گارد خطر جنگ جهانی سوم، صحنه مستعد‌تری برای برنامه صلح آمریکایی ساخته است. پس ایالات متحده رغبت بیشتری نسبت به سکوت در برابر جنایات بی‌سابقه رژیم و حتی هم‌کاری با آن دارد. هر چه باشد ایالات متحده عادت کرده است که برای اهدافش چشم بر سنگین‌ترین هزینه‌های انسانی ببندد. در این صورت برای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، به‌عنوان نیرویی که در کانون جلوگیری از بروز جنگ‌های خانمان‌سوز منطقه‌ای است، دو استراتژی می‌توان متصور شد:

نخست: ترکیبی از ضربات نقطه‌ای و مؤثر به اهداف آمریکایی تا چنان هزینه‌های همراهی با اسرائیل را بالا ببرد که آن‌ها را وادار به متوقف کردن دولت دیوانه نتانیاهو سازد؛ و دوم: وارد آوردن ضرباتی دقیق به اهدافی درون جغرافیای اشغالی رژیم که دو کارکرد داشته باشد: اولاً امکان پاسخ متقابل را از او سلب کند و ثانیاً ماشین جنگی او را متوقف سازد. طبعاً ترکیبی از این استراتژی‌ها، هم اکنون، در دستور کار لایه شجاع نظامی جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت قرار دارد.

اما آن‌چه باید خواسته أکید ما باشد چیز دیگری است. در شرایطی که در آستانه بروز یک جنگ هسته‌ای هستیم ـ یعنی در شرایطی که در حال تجربه نبردی سرنوشت‌ساز در منطقه‌ایم که یک سوی آن صلحی خفقان‌آور است که افق انتهای آن بسی نامعلوم، و یا جنگی گسترده و ویران‌گر و فراگیر، و سوی دیگرش پیروزی‌ای آشکار در تثبیت مقاومت و خیز برداشتن برای نابودی کامل سیاسی رژیم ـ آمادگی لازم درون دولت ایران و آرایش سیاست داخلی آن دیده نمی‌شود. بلکه به شکل متناقضی تمایل زیادی به عادی جلوه دادن شرایط وجود دارد.

در این راستا نشانه‌های زیادی از رفتار مقامات دولت و حتی رده‌های سیاسی‌تر و عالی‌رتبه‌تر نظامی و یا لایه‌های امنیتی دیده می‌شود. از جمله استقبال شدیدی که از انتساب فاجعهٔ تروریستی گلزار شهدای کرمان، به داعش شد. در حالی‌که رهبر انقلاب بر ضرورت مجازات «مغزهایی» که پشت طراحی این فاجعه‌آفرینی بوده‌اند تاکید کردند، مقامات عالی امنیتی و نظامی بر مجازات داعش، یا همان دست‌ها، تمرکز داشتند. این را باید در کنار واکنش نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه دید که آمریکا و اسرائیل را مسئول مستقیم فاجعهٔ غم‌انگیز کرمان معرفی کرد. معلوم می‌شود نیرویی در سیاست داخلی ایران تلاش دارد تا بدنه حکمرانی را به سوی اتخاذ یک گارد جنگی سوق دهد، اما با مقاومت و لختی شدید بدنه مواجه می‌شود. بدنه‌ای که در فقدان یک استراتژی پیشرو در پیشانی دولت، خود را به رتق و فتق امور مشغول ساخته است.

می‌توان احتمال داد یک تقسیم کار نانوشته رخ داده است. قوای سیاست داخلی در آرامش مشغول تدبیر امور باشد و لایه محدود، اما پیشرویی از قوای نظامی که بیرون از مرز‌ها فعال است مشارکتی با تمام وجود در جنگ کند. اما این تقسیم کار، نادرست و مخرب است. اولاً این وضعیت جامعه ایران را آماده جنگ نمی‌کند و بدین ترتیب ضربه‌پذیری ما افزون می‌سازد. به همین دلیل است که دشمن را به طمع می‌اندازد تا با هدف تضعیف روحیه مردم دست به جنایت بزند. ثانیاً وظیفه دولت را در ایجاد یک زیرساخت اقتصادی سیاسی درون ایران که پشتیبان عمل متهورانه برون‌مرزی ماست نادیده گرفته است؛ و ثالثاً امکانات پیش روی دولت را برای مشارکت با لایه نظامی در حرکت برون‌مرزی‌اش فعال نمی‌کند.

دستگاه دیپلماسی عمومی و فرهنگی و اقتصادی ما امکانات گسترده‌ای برای تولید فشار مؤثر به رژیم از طریق هم‌پیمانان منطقه‌ای و غربی‌اش دارد. فشاری که برای دست‌یابی به هدف آتش‌بس، در چهارچوب تصویری که از مخاطره اساسی در جغرافیای سیاسی منطقه ترسیم کردیم، بسیار حیاتی است. نادیده گرفتن شرایط جنگی، از سوی دولت و قوای عالی‌رتبه نظامی و امنیتی، یک تصمیم عاقلانه نیست؛ شکلی از انفعال است که می‌تواند شدیداً موجب ضعف در موقعیت ما شود.

انتهای پیام/

کد خبر: ۵۷۳۷۴
۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۶
save
email
اشتراک گذاری :
ارسال نظر
captcha