فاطمه ملکی فعال رسانهای در یادداشت ارسالی به تهران پرس نوشت:عملیات T4 ACTION، «کشتن از روی ترحم» یا برنامه اوتانازی، که در سالهای جنگ جهانی دوم توسط نازی ها صورت گرفت، بزرگترین قتلعام سیستماتیک معلولین مغزی، مبتلایان به سندروم داون، شیزوفرنها و مبتلایان به اوتیسم در طول تاریخ بشریت است. این افراد از طریق محبوس شدن در اتاق گاز منوکسید کربن یا تزریق دوز بالای مورفین، با توجیهاتی چون پاکسازی نژاد آریایی، هزینه بر بودن نگهداری معلولین، تقویت نیروی کار، بهداشت نژادی... به قتل می رسیدند! طی 6 سال به طور تخمینی بین 200 تا 300 هزار تن از جمله هزاران کودک معلول در این برنامه از بین رفتند.
دنیا هنوز مسببین جنایت نسل کشی انسان های بیگناه و بی دفاع را نبخشیده و از دانشمندان و پزشکان همکار در پروژه T4 action، به عنوان افرادی جانی و جاه طلب و لکه ننگ جامعه پزشکی یاد می کند و معتقد است آنان نیز باید در دادگاه نورنبرگ محاکمه می شدند.
چه حسی به ما دست می دهد اگر بدانیم هنوز با آن عقاید نژادپرستانه و غیرانسانی، انسان هایی در گوشه و کنار دنیا به قتل می رسند. آن هم چندین برابر هولوکاست هیتلری!
به گزارش WHO هر ساله در دنیا 40 تا 50 میلیون جنین که در دامن امن مادر سکنا گزیده اند، به قتل می رسند! در بیش از سه چهارم کشورهای دنیا سقط جنین حق مسلم زنان محسوب می شود. گویی این انسان ها به جرم کوچک و بی دفاع بودن در جهان مدعی حقوق بشر از هیچ حقوق انسانی برخوردار نیستند!
و اما در ایران، کشوری که بناست دستورات دین مبنای عملکرد نظام سیاسی و حقوقی باشد، وضعیت چگونه است؟ اسلام دین عطوفت و رحمت، جان هیچ انسانی را به دست انسان های دیگر نسپرده و برای او از روز اول پیدایش، حقوق انسانی قائل است.
شرع مقدس تنها در مواردی معدود به خاطر مصالحی چون حفظ جان مادر اجازه اسقاط جنین را می دهد. این استثنا قاعدتا سقط جنین در اسلام را به دو بخش مجاز و غیر مجاز تقسیم کرده. اما مشخص نیست بر چه مبنایی طی دو دهه اخیر تلاش شده دایره استثنا چنان گسترده شود که کشور اسلامی ما را به آمار روزانه هزار قتل جنین برساند!
از سال 84 قانون سقط درمانی به تصویب مجلس رسید و طی آن حدود 205 مورد نقص مجاز به سقط دیده شد. برای کشف این موارد، غالب مادران باردار (چیزی حدود 94 درصد) به غربالگری ارجاع داده می شوند تا درصورت احتمال وجود این نواقص، درموردشان بررسی های بیشتر صورت گیرد و در صورت اثبات نقص برای پزشک، جنین اسقاط شود.
در اینجا چند اتفاق عجیب رخ می دهد:
اول اینکه غربالگری به طور طبیعی حدود 5 درصد آمار مثبت کاذب دارد. به خاطر وسعت دایره ارجاع به غربالگری، فراوانی مصادیق مثبت کاذب افزایش می یابد. در اکثر کشورهای دنیا ارجاع به غربالگری در سطوح پرخطر صورت می گیرد نه عموم مادران.
دوم به خاطر هزینه بالای مراحل بعدی، عده زیادی از مادران قادر به ادامه آن نبوده و بسیاری از آنان با رفتن سراغ سقط غیرقانونی، خود را از زیر بار اضطراب تولد نوزاد ناقص می رهانند!
از سوی دیگر عده ای نیز تحت تاثیر فروکش کردن قبح و بار روانی منفی جنایت سقط جنین که با وفور سقط درمانی به وجود آمده، به راحتی با توجیهاتی چون عدم آمادگی روحی یا اقتصادی تن به این اقدام هولناک می دهند.
برخی اساتید ژنتیک و پزشکی کشور معتقدند در صورت تردید بین جنین سالم یا معلول، باید به نفع معلولیت حکم داد و جنین را از بین برد! این افراد از انتشار علنی این نظر هولناک ابایی نداشته و می نویسند: «اتفاقا در موارد تردید (بین سالم یا ناقص بودن جنین) باید رای به نفع سقط جنین بی روح داده شود نه به نفع تولد یک نوزاد معلول و سربار خانواده و جامعه!»
چقدر این نگاه به توجیهات نازی ها شباهت دارد. همانطور که گفتیم آمار کشته های برنامه اوتانازی را بین 200 تا 300 هزار نفر طی حدود 6 سال تخمین می زنند. درحالی که اوتانازی در ایران سالانه حداقل 360 هزار جنین را از بین می برد! این قربانیان انسان هایی هستند که برخی قانونی (به دلیل نقص قطعی یا احتمال نقص) و برخی غیرقانونی (فقط به خاطر نخواسته شدن توسط والدینشان) مانند قربانیان اتاق های گاز هیتلر، خاموش و بی صدا به قتل می رسند.
ساده اندیشانه است که تصور شود مخالفت ها با سقط جنین فقط به خاطر نگرانی از کاهش جمعیت است. دغدغه اصلی در این میان اثر وضعی افزایش اقدام به این جنایت هولناک بر سرنوشت جامعه است. چه بر سر ملتی می آید که هرروز در برابر کشتن حداقل هزار انسان معصوم و بی دفاع سکوت می کند و از کنار آن به راحتی عبور میکند؟ نباید فریاد برآوریم که این موجود بیگناه « بأی ذنبٍ قتلت»؟! به راستی ریشه این مشکل در کشوری که بر پایه مهر و عطوفت و اسلام است چیست؟ آیا از رسوخ فرهنگ غربی و عادی سازی آن در بین مردم است؟
انتهای پیام/