به گزارش خبرنگار تهران پرس؛ قهرمان مسابقات تیراندازی بود و مربی آموزش اسلحه پادگان امام حسین (ع). مسئولیت ادوات گردان حمزه لشکر ۲۷محمد رسولالله(ص) را بر عهده داشت. سرانجام در سحرگاه ۱۹ تیر ۱۳۶۵ حین عملیات کربلای ۱، در منطقه «قلاویزان» مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد.
در ادامه فرازی از وصیتنامه شهید «حمید سربی» میآید:
«.. در ابتدا خدا را بسیار شکر میکنم که لیاقت شهادت در راه خودش را که یکی از بزرگترین سعادتهای دنیا و آخرت محسوب میشود به من داد و من بنده عاصی را هم به این مقام رساند که از ابتدا و انتهای این عمل فقط با اراده خود خدا بوده است و ما هیچ نقشی در آن نداشتهایم و ما بنده عاصی و گنهکار، کی میتوانستیم در راه خدا قدم به جبههها بگذاریم و در راه خدا در مقابل کفار قرار بگیریم، در راه خدا مجروح بشویم و در راه خدا به شهادت برسیم که این از الطاف الهی بود و خود ما حتی یک سر سوزن در آن دخالت نداشتیم و همه لطف خدا بود؛ و خدا را بسیار شکر میکنم که سرانجام من رو هم به این مقام رساند، که الان این سخن را میگویم باز لیاقت شهادت را در خودم نمیبینم اگر تمام زمین و آسمان به صدا دربیایند و بگویند که تو لیاقت شهادت داری باز من باورم نمیشود و اگر تیر به بدن من بخورد و ببینم دارم از این دنیا میروم باز باورم نمیشود که به مقام شهادت میرسم مگر اینکه خود خدا لطف کند که من را ببرد وگرنه اصلاً لیاقتش را ندارم.
در مورد گریه کردن برای شهید نمیتوانم بگویم گریه نکنید، چون من از کسانی هستم که برای شهید خیلی گریه میکنم؛ و در داغ از دست دادن دوستان خیلی ناله میکنم و نالهام بر این است که خدایا این دوستی که چندین سال با من نشسته و برخاست میکرد چرا توانست به این مقام برسد، ولی من نمیتوانم به این مقام برسم و با اینکه در این دنیا با من بود، ولی راهش از من جدا و فکرش خیلی وسیع بود، ولی من فکرم خیلی کوتاه بود و نالهام از این است که خدایا چرا من لیاقت ندارم؛ و به عنوان نمونه میتوانم بگویم که یک روز نشد که بالای مزار شهید فتاحزاده بروم و گریه نکنم و هر موقع چشمم به عکسش خورد نتوانستم خودم را کنترل کنم و گریه نکنم. این بار میدیدم که خیلی عقبم و از قافله جا موندم.
و برای شهید گریه کنیم که انشاءالله این اشکها سبب شود که آن دنیا به راحتی از پل صراط عبور کنیم و در مقابل شهدا و ائمه و خدا روسفید باشیم، ولی در میان این گریهها به یاد مصیبتهای وارد شده بر ائمه معصوم (ع) باشید و آنها را فراموش نکنید و مصیبت خود را با مصیبت ائمه مقایسه کنید و ببین واقعاً رنج کشیده کیست.
امام حسین (ع) در صحرای کربلا با یارانش در مقابل عده زیادی از کفار قرار گرفت و در آنجا به شهادت رسید و خون پاکش بر روی خاک داغ صحرای کربلا ریخت، آیا آن مصیبت بالاتر است یا مصیبت ما. آیا مصیبت وارد شده بر حضرت زهرا (س) عظیمتر و بزرگتر است یا مصیبتی که بر ما وارد شده است.
ما شهید میشویم و بعضی پیکرها تشییع میشوند و بعضیها اینگونه نیست، در ختم ما قرآن خوانده میشود و از ما یاد میکنند، ولی از برای امام حسین (ع) پس از شهادت، مردم کفر نالان شدند و یا آنها را خارجی خواندند. روضه حضرت زهرا(س) را بخوانید که بنده خیلی دوست دارم.
مادرم میدانم که آرزو داشتی که دامادی مرا ببینی و من هم این را میدانستم. من از تو جدا نشدم مگر برای خدا، من شهید شدم که اسلام و امام زنده بمانند، من شهید شدم که دشمن در خون من غرق و نابود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عبد با معبود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عاشق با معشوق شود و من شهید شدم و به آرزویم رسیدم.
خوشبختی من در این بود و خدا مصلحت دانِ ماست و خدا این را صلاح دانست. پس راضی باش به رضای خدا و بدان که خوشبختی دنیا فایدهای ندارد، اگر در کنارش خوشبختی آخرت نباشد، و اصل آن است که در مقابل خدا و ائمه و امام حسین (ع) و شهدا روسفید باشیم...
بنده از همین جا از مادرم و خواهرانم خداحافظی میکنم و طلب حلالیت دارم، چون در طول زندگی اسباب ناراحتی شما را محیا میکردم و انشاءالله بنده را حلال کنید؛ و مادرم همیشه به یاد این باش که شهدا زنده هستند و حتی زندهتر از کسانی که در این دنیا به سر میبرند که شاید آنان دچار فریب شیطان میشوند و یا شاید اینگونه نباشد. ولی شهدا زنده و زندگی میکنند.
فقط سخنی با بچههای بسیج دارم، این است که مواظب باشید امام را تنها نگذارید و هیچ وقت جبههها را خالی نگذارید و همیشه از اسلام دفاع کنید که سرانجام مدافعان اسلام، نور است، که منشأش نور است و آخرش هم نور است. از این مسیر مبادا خارج شوید، از این مسیر نورانیت مبادا غافل شوید.
به کارهایتان ادامه دهید و با دشمنان داخلی و خارجی به هر صورتی که در توانتان هست مبارزه کنید و اسلام و دینش را پیش ببرید که انشاءالله هر چه سریعتر پیروزی بزرگ نصیب مسلمین شود.
برحمتک یا ارحم الراحمین
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۱۳۶۵/۲/۲۲
مصادف با ماه مبارک رمضان»
فرازی از دست نوشته «شهید حمید سربی»
«.. الهی تو را بسیار شکر میکنم که مرا در این مسیر قراردادی که ابتدا و انتهایش سعادت است. زندگی در این لباس خاکی مقدس، خود یک سعادت و فیروزی بزرگی است که نصیب همه نمیشود و لیاقت جنگیدن در این طریق بر همه کس قبول نمیافتد و شهادت در راه معشوق را هر کسی درک نمیکند.
خداوندا! کفن مرا از پارچه پیراهن پاره و خاکآلوده و خونرنگ بپسند و غسل مرا از خونم قرار بده تا در قیامت در مقابل شهیدانت بیشتر از این سرافکنده نباشم.
الهی! مرا پاکم کن که آلوده در گناهم و مرا ببخش که شرمنده روسیاهم.
الهی! دلم خسته است و بیمناک که چه به روزم خواهد آمد. هر چه میمانم، خستهتر میشوم. نگاهی به عملم میکنم، نگاهی به تو، شرمسارتر میشوم. جلوه ملکوتی تو نقابی زیبا بر روی اعمال زشت من کشیده که گویی جزو مقربین درگاهتم. نگاهی به تو میکنم، نگاهی به خودم، دیگر خجالت میکشم از اینکه به تو بگویم «یارب!»
خداوندا! خجالت میکشم از این که دیگر بگویم که شهادت را نصیب من کنی، زیرا که نه تنها لیاقت شهادت را در خودم نمیبینم، بلکه حتی لیاقت طلب شهادت را هم در خود نمیبینم. پس بارالها! مرا ببخش از اینکه دیگر طلب کشته شدن در راهت را نمیکنم زیرا دیگر رویی برای بیان این کلام در خود نمیبینم.
برای پیوند عبد با معبود قابلیت لازم است. لازمه شهادت خدایی شدن است. پس چگونه من که بندهای عاصیام، طلب پیوند با تو را که سرچشمه پاکیها هستی را بکنم؟ ولی مولای من وقتی فکر عفو و لطف و فضلت را میکنم، میبینم که بخشیدن و داخل کردن من میان بندگان صالحت، برای تو که ارحم الراحمینی کاری بس آسان است.
پس بارالها! مرحمتی کن و با عدالت با من رفتار مکن که با فضلت با من بساز. ای خوبترین خوبها! ای محبوب محبوبان! به فریادم برس!
به امید انجام تکالیف الهی و کسب عاقبتی خیر
المفلوک الحقیر العاصی
حمید سربی
۶۵/۱/۲۵
ساعت ۱۱صبح التماس دعای خیلی زیاد»
انتهای پیام/