در گفت و گو با تهران پرس مطرح شد؛
مادر شهید آرمان علی وردی گفت: با نگرانی زیاد به سمت ICU رفتم و زمانی که آرمان را دیدم، دچار شوکه شدم چرا که آنقدر صورتش غرق در خون بود که قابل شناسایی نبود و من مدام می گفتم که این آرمان نیست...

مادر شهید طلبه آرمان علی وردی در گفتگو با خبرنگار تهران پرس ماجرای شب شهادت فرزندش را این گونه روایت کرد: در شب شهادت آرمان، به منزل مادرم رفته بود و از آرمان هم خواستم که به آنجا بیاید، اما گفت که کاری برایش پیش آمده و نمی تواند به آنجا بیاید. 

وی با تاکید بر دلشوره های مادرانه برای فرزندش گفت: ساعت حدو 3 عصر بود که با آرمان تماس تلفنی گرفتم و از او پرسیدم که آیا نهار میل کرده یا نه؟ پاسخ داد که نهار میل کرده و چون سوار بر موتور بود، صدایش واضح نبود.  لحظاتی بعد مجددا با من تماس گرفت و گفت: «ببخشید، سوار بر موتور بودم و صدا واضح نبود؛ کاری با من داشتید؟» گفتم: «میخواستم فقط بدانم کجایی و آیا شب به خانه مادر بزرگت می آیی؟ آرمان گفت: نه کار دارم و نمی توانم...

مادر این شهید بزرگوار با اشاره به دل نگرانی مستمرش برای آرمان افزود: ساعت 7 شب دوباره با آرمان تماس گرفتم اما موبایلش را جواب نداد، حدسم بر این بود که شاید در کلاس درس حضور دارد؛ مجددا ساعت 8 شب  با او  تماس گرفتم اما موبایلش خاموش بود، به مادرم گفتم حتما شارژ گوشی‌اش خانه مانده و خاموش شده است.

وی در ادامه گفت: آخرای شب بود که فرد ناشناسی به موبایل همسرم زنگ زد، تماس تلفنی که باعث شد رنگ چهره اش سرخ و لحن صحبتش نگران کننده به نظر برسد. از او پرسیدم که اتفاقی افتاده؟ موضوع را به طور دقیق به من نگفت اما از من خواست که در منزل مادرم بمانم و خودش به بیرون از خانه رفت.

مادر شهید آرمان علی وردی بیان کرد: 5 دقیقه بعد از رفتن همسرم با یکی از دوستان آرمان تماس گرفتم و از او خبر آرمان را گرفتم اما گفت که آرمان لحظاتی پیش در کنار آنها بوده و الان نیست. برادرم دلشوره ها و اصرار من را دید و گوشی را از من گرفت و به دوست آرمان گفت: "مادر آرمان نگران و بی قراراست، اگر اتفاقی رخ داده به ما هم بگویید. همان لحظه برادرم با دستانش به سرش زد و وقتی موضوع را پرسیدم؛ جواب داد که گویا آرمان بر اثر مشاجره و دعوای فیزیکی با یک نفر، راهی بیمارستان شده است.

وی با اشاره به گریه‌ای که برای فرزندش داشت گفت: به بیمارستان بقیه الله تهران رفتیم و در مسیر راه مدام دلشوره و نگرانی داشتم، وقتی به بیمارستان رسیدیم ازدحام زیادی در آنجا بود، وقتی داخل بیمارستان رفتم اعلام کردم که مادر آرمان علی وردی هستم، پرستاران و اطرافیان با نگاه پر غم به من نگاه کردند. با نگرانی زیاد به سمت  ICU رفتم و زمانی که آرمان را دیدم، دچار شوکه شدم چرا که آنقدر صورتش غرق در خون بود که قابل شناسایی نبود و من مدام می گفتم که این آرمان نیست...

 
انتهای پیام/خ
کد خبر: ۳۸۶۵۹
۱۵ آبان ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۴
save
email
اشتراک گذاری :
ارسال نظر
captcha