گروه فرهنگ تهران پرس؛ به هر میزان که شهرهای ما به سمت مدرنیته شدن پیش میروند و در شهرسازیها اصول غربی مورد توجه قرار میگیرد، از نمادهای فرهنگ ناب اسلامی و ایرانی فاصله میگیریم. یکی از همین نمادهای مهم وجود محلات اسلامی با محوریت مسجد است که منشاء اتفاقات اثربخشی برای آن محله بوده است. به طوری که هر محلهای برای خود هویت قابل تعینی داشت.
برای بررسی اهمیت محله محوری و چرایی فاصله گرفتن شهرهای کشورمان از این فضا و راهکارهای تحقق محلات اسلامی به ویژه در کلانشهرهایی، چون تهران به سراغ حجتالاسلام دکتر علیرضا پیروزمند، هیئت علمی دانشگاه دفاع ملی، مسئول مرکز تحقیقات بنیادین فرهنگستان علوم اسلامی، مدرس حوزه و دانشگاه و پژوهشگر رفتیم.
مشروح گفتگوی ما با حجتالاسلام پیروزمند هم اکنون پیش روی شماست:
اگر ممکن است برای شروع گفتگو درباره اهمیت محله محوری و اثرات آن در جامعه توضیح دهید.
مسئله محلهمحوری از این جهت اهمیت دارد که باید هویت شهری برای زیست شهری اهمیت داشته باشد. هویت شهری مثل هویت فردی و هویت اجتماعی است یعنی همانطوری که فرد میتواند هویت داشته یا نداشته باشد یا هویت مختلط داشته باشد، جامعه نیز چنین است و به تبع آن شهر به عنوان یک محیط زیستی که اداره جامعه در آن صورت میگیرد هم طبیعتا همین مسئله در آن وجود دارد.
آنچه که محور تعیین هویت است، نمادهایی است که جهتگیری فرهنگی فرد را در زندگی یا جهتگیری فرهنگی جامعه را در اجتماع مشخص میکند و نمود ملموستر آن در زندگی شهری مشاهده میشود لذا نوع بناها، نوع غذاها، نوع لباسها و نوع چیدمان و مبلمان شهری طبیعتا از مظاهری است که هویت شهری را مشخص میکند. اگر شما در شهری مشاهده کنید از یک طرف نمادهای مذهبی و از طرف دیگر نمادهای غیر مذهبی یعنی نمادهای مربوط به جامعه پستمدرن و مظاهر پستمدرن وجود دارد، درمییابید که این شهر از هویت کافی برخوردار نیست.
از همینرو اینکه برای حفظ هویتها ما باید بتوانیم عوامل هویتساز را بشناسیم و آنها را تحت مراقبت قرار بدهیم. این مقدمهای برای بحث محله است و یکی از عوامل، نهادها و نمادهایی که هویت شهری را مشخص میکند، این است که آیا محله در شهر موضوعیت دارد یا نه؟ اولا و ثانیا اینکه محله بر چه محوری تعریف و تفکیک میشود؟
آیا محلهمحوری در جوامع مدرن مورد توجه قرار دارد یا خیر؟
امروزه در جوامع مدرن ولو به صورت ناخواسته به دلیل الگوی کسب و کار و الگوی صنایع اقتصادی و فرهنگی، اصولا محلهمحوری مورد تاخت و تاز قرار گرفته و موضوعیت آن درحال ازبین رفتن است زیرا افراد احساس نیاز نمیکنند که باید برای مراقبت بهتر از خودشان و تامین بیشتر به نیازهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیشان با ساختار محله ارتباط بگیرند لذا نیازمندی افراد جامعه به ارتباطگیری با ساختار محلهشان به تدریج از دست میرود و الگوهای دیگری جایگزین آن میشود.
به طور مثال وقتی که هایپرمارکتها در زندگی شهری جایگزین مغازههای محلهمحور میشوند، تولیدات، تولیدات متمرکز و صنعتی میشوند و ارتباطی که افراد در گذشته با بقال، خیاط و نجار محل برقرار میکردند، از بین میرود. این باعث میشود که ارتباطات انسانی که ایجاب میکرد افراد بتوانند نیازهای آموزشی، فرهنگی و اقتصادی خودشان را مرتفع ببینند، از بین برود و در یک قالب متمرکز به نیازهای مردم پاسخ داده شود. وقتی که این اتفاق افتاد، طبیعتا نه تنها محله، بلکه همسایگی هم موضوعیت ندارد.
ما الان متأسفانه با این پدیده رو به رو هستیم که از طریق بلند مرتبهسازی، نه تنها هویت شهری و محلهای ما، بلکه رابطه همسایگی هم تحت تأثیر قرار گرفته است و افراد در آپارتمانی که کنار هم هستند از حال همدیگر اطلاع ندارند، بعضا همدیگر را نمیشناسند و تعمد دارند در اینکه ارتباطی با همدیگر نداشته باشند. بعضا یکی از عواملی که این پدیده را تشدید میکند، این است که انتخاب همسایگان در اختیار افراد نیست لذا وقتی افراد احساس عدم تجانس میکنند، موجب میشود برای حفظ معیارهایی که خودشان در زندگی قائل هستند، حریمشان را نگه دارند و به ارتباط با همسایگانشان تن ندهند. بنابراین در چنین شرایطی که محلهمحوری تحت تاثیر جوامع مدرنی که همه چیز به صورت متمرکز و فوق متمرکز تامین میشود، از بین میرود، باعث میشود هویت محلی از بین رود و فرهنگ جامعه به دست کسانی بیافتد که در مرکز قدرت و ثروت قرار دارند و میتوانند برای تزریق معیارهایشان به جامعه بیشتر هزینه کنند.
محله بر چه مبنایی شکل میگیرد؟
محله ممکن است که براساس پاسخگویی به نیاز اقتصادی شکل بگیرد. در این صورت باید مراکز تجاری محور محله باشند. همچنان که محله ممکن است براساس نیازامنیتی شکل بگیرد. آن وقت باید مراکز امنیتی در محله محور باشند. ممکن است محله براساس پاسخگویی به نیاز فرهنگی شکل بگیرد و اگر شما این احتمال را تقویت کنید در کنارش طبیعتا نیازهای اقتصادی، امنیتی، بهداشت و سلامت، نیاز تفریحی و اوقات فراغت جاهای خودشان را دارند اما مهم این است که ما وقتی میخواهیم محله را شکل بدهیم، اولویت نیازها را بدانیم و طبیعتا محله را براساس اولویتبندی آرایش بدهیم.
اگر قرار شد محله برای پاسخگویی به نیازهای فرهنگی شکل بگیرد، محله ما باید برای پاسخگویی به کدام نیاز فرهنگی تشکیل شود و کدام مرکز فرهنگی بایستی به عنوان مرکز پاسخگویی، شناخته شود؟
خدای متعال مسجد را محور آمد و شد مردم قرار داده است یعنی همانطور که عبادت محور زندگی فرهنگی و اجتماعی قرار گرفته، مسجد به عنوان پایگاهی که مهمترین کارکرد آن عبادتگاه است، باید بتواند محور محله قرار بگیرد. آن وقت مردم از قبل ارتباطی که با خدای متعال برقرار میکنند، به نیازهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بهداشتی خودشان پاسخ میدهند و در صورتی که مردم بتوانند با عبادت و از طریق مسجد به نیازهایشان پاسخ بدهند، محلات ما هویت توحیدی پیدا میکنند و این همان هندسهای است که شارع مقدس برای سبک زندگی اسلامی مطلوب میداند پس ما باید در این جهت حرکت بکنیم. آن وقت اگر تا اینجا پیش رفتیم، معنایش این است که محلات ما باید مسجد محور باشند و طبیعتا محوریت مساجد باید با امام جماعت باشد و آن وقت آمایش شهری ما باید متناسب با این شکل بگیرد.
حال اینجا چند تا مانع بزرگ رو به روی ما وجود دارد که افرادی که روی نقشههای جامع شهری به خصوص شهرهای جدیدساز کار میکنند، باید روی آنها فکر بکنند.
مانع اول شهرهای عمودی هستند؛ شهرهای عمودی به طور طبیعی هویت مطلوب را مخدوش کردهاند. ممکن است که یک برج جمعیت یک محله را در خودش جای داده باشد بدون اینکه هویت محلی در آن مشاهده شود.
مانع دوم این است که طرح آمایش مسجد وجود نداشته و در نتیجه مشاهده میکنیم با اینکه کشورمان یک کشور انقلابی است، اما در مناطق و شهرهای جدیدساز فقر مسجد وجود دارد یعنی میانگین ساخت و ساز مسجد به نسبت جمعیت، در قبل از انقلاب بیش از بعد انقلاب است البته این به آن معنی نیست که تدین مردم کمرنگ شده، بلکه به خاطر آن است که در ساخت و سازهای شهری به این مسئله کمتوجهی شده و به نوعی نقطهگذاری لازم برای این مسئله صورت نگرفته است.
مانع سوم وضعیت شغل و کسب و کار خصوصا در شهرهای بزرگ است زیرا افراد زمان مفید روز را در موقعیت شغلیشان قرار دارند که آنجا هویت محلهای ندارد.
من بدون آنکه الان در مقام این باشم که بخواهم راهحلی برای رفع این موانع مطرح کنم، میخواهم بگویم اگر تا اینجای قضیه را پذیرفتیم که هویت محلهای باید وجود داشته باشد، براساس نیاز فرهنگی باشد و نیاز فرهنگی با محوریت مسجد و امام جماعت شکل بگیرد، آن وقت واقعیت بخشیدن به این موضوع در شرایط فعلی با چنین موانعی رو به رو هستیم که ممکن است رفع بعضی از آنها نیاز به تصمیمگیریهای بنیادیتری داشته باشد اما اگر من کلا بخواهم راهحلی ارائه بدهم باید بگویم اولا در ساخت شهرهای جدید و توسعههای شهری بایستی به ملاحظات ذکر شده توجه شود و برای مکانهایی که ساخته شدهاند و این ملاحظات درونشان اتفاق نیفتاده است و نمیتوانیم تغییر ایجاد کنیم، تدابیر اضطراریتر و کوتاهمدتتری را پیشبینی کنندکه چگونه میتوانیم در منطقهای که امکان ایجاد تعدد مساجد وجود ندارد، ما چه طراحی باید داشته باشیم.
آیا در شهر تهران که به شدت مدرنیته شده است و المانهای آن با محلههای اسلامی بسیار فاصله دارد، میتوانیم به شکلگیری محلههای اسلامی در کلانشهر تهران دست یابیم؟
ما باید این واقعیت را بپذیریم که نمیتوانیم بیکباره دست به تخریب ساختمانهای تهران بزنیم و از دوباره ایجاد به ساخت ساختمانهای جدید بکنیم. اما رعایت یک سری ملاحظات میتواند شرایط را بهبود بخشد. غیر از حرکات بنیادی که باید صورت گیرد، بایستی با هوشیاری بیشتری آمایش دقیقتری را صورت دهیم. نکته دوم این است که بهتر است ما ظرفیتهای موجودمان را فعال کنیم. امامان جماعت و حوزههای علمیه در این میان نقش مهم و مؤثری دارند.
پیشنهاد دیگر من این است که هر برج در حال ساختی، یک نمازخانه داشته باشد. این نمازخانه حکم مسجد محله را پیدا کند و روحانی در آن حضور داشته باشد. از نظر من کار قابل انجام دیگر این است که مثلا برای پاساژها هم نمازخانه ساخته شود.
پس به نظر شما ما میتوانیم محلههای توحیدی و اسلامی را شکل بدهیم اما باید مسیر زیادی را طی کنیم تا هدفمان محقق شود؟
بله. طبعا ما مجبوریم به سمت تنوعبخشی برویم تا بتوانیم جامعه را بیش از پیش محلهمحور کنیم و آنچه که من پیشنهاد کردم مصداقی برای تنوعبخشی است.
انتهای پیام/الف