تهران پرس از اوضاع کارتن‌خواب‌ها گزارش می‌دهد؛
قصه کارتن‌خواب‌ها، قصه‌های پر دردی است که رازگشایی از زندگی آنان کار هر کسی نیست؛ باید دل به دلشان داد. بین آنان افراد تحصیل کرده، ورشکست ثروتمند هم پیدا می‌شود.

گروه جامعه تهرن پرس، کارتن‌خواب‌ها، فراموش شدگان زندگی اجتماعی هستند که در بررسی‌های میدانی بنده به عنوان یک خبرنگار نشان می‌دهد که ناامنی‌های اجتماعی و پیامد‌های آن همچون سرقت، کارتن‌خوابی و... در بسیاری از موارد با اعتیاد رابطه مستقیمی دارد.

وقتی نام کارتن‌خواب‌ به ذهن افراد خطور می‌کند یاد افراد فقیر می‌افتیم که جایی برای زندگی ندارند و زیرانداز و رواندازشان در هر زمانی از گرمای شدید تابستان تا سرمای زمستان، کارتن است.

تفاوت بار مفهومی کارتن‌خواب‌ها با بی‌خانمان‌ها فراتر از آن چیزی است که حتی بتوانیم تصورش را کنیم.

عوامل زیادی در پیدایش بی‌خانمانی یا کارتن‌خوابی به عنوان پدیده یا معضلی جهانی نقش دارند، ولی فقر همیشه یک عامل تعیین کننده در آن است.

اکثر کارتن‌خواب‌ها در کشور معتادند، طرد شدگان اجتماعی از جمله کارتن‌خواب‌ها که بیشتر معتادند بنا بر علل مختلف از جمله ترس و... برای اسکان، گرمخانه‌های مردمی (خیرساز) را به گرمخانه‌های دولتی از جمله بهزیستی و شهرداری ترجیح می‌دهند.

کارتن‌خواب‌ها، همان آدم‌هایی هستند که در کوچه پس کوچه‌های شهر، روز را به شب و شب را با هزار ترس و نگرانی به صبح می‌رسانند؛ آن‌ها گروهی از همین آدم‌های معمولی هستند که تنها در زندگی دچار مشکل شده‌اند.

پدیده کارتن‌خوابی به طور کلی یک معضل همیشگی نیست، ساماندهی بی‌خانمان‌ها نیازمند یک عزم ملی است و همکاری و تعامل همه نهاد‌ها و دستگاه‌هایی را که به نحوی با این مسئله مربوط می‌شوند، می‌طلبد.

بیشتر کارتن‌خواب‌ها در گذشته زندگی‌های خوبی داشتند، عزت داشتند، اما از وضعِ بدِ روزگارِ امروز به یک فردی تبدیل شده‌اند که کسی حتی به آنان نگاه نمی‌کند چه برسد به کمک.

با یک نفر از آنان به گفتگو نشستم، با کمی اصرار، از زندگی که در گذشته داشتند، گفتند. اسمش امید و مهندس شیمی بود. خیلی پشیمان است از اینکه از زندگی خوبش رانده شده. اشک دور چشمش حلقه زده بود، بغض داشت. بطری آب معدنی در کیفش داشت، درش را باز کردم تا جرعه‌ای از آن بنوشد. کمی آرام که شد از گذشته تعریف کرد.

او گفت: «۲ برادر دارم، پدرم بازنشسته ارتش بود و مادرم دبیر آموزش و پرورش. انصافا پدر و مادرم چیزی برای ما کم نذاشتند. همه چیز در خانه مهیا بود. در بهترین دانشگاه تحصیل کردم و رتبه خوبی آوردم. خواهش می‌کنم سوالات رو کم کن. حوصله صحبت ندارم. دوستی به نام سعید داشتم که از وضع مالی خوبی برخوردار بود مدام در سفر بودیم بده – بستان مالی خوبی با هم داشتیم. بنده خدا پدرش اعتیاد داشت و مواد مخدرش را سعید تامین می‌کرد. از قضا خودش هم آلوده اعتیاد می‌شود و من را هم آلوده خودش کرد.
اوایل تفننی با هم مواد مخدر استفاده می‌کردیم. روز به روز مصرفمان هی زیادتر و زیادتر می‌شد تا اینکه چشمم و باز کردم دیدم داخل جوب‌ها و خرابه‌ها می‌خوابم.»

از سعید دوستت چه خبر؟ با گریه و شیون که بر سر خود می‌کوبید گفت؛ «سعید مرد؛ سعید مرد. از زمان فوت سعید من اعتیاد را کنار گذاشتم.

چرا به کانون گرم خانواده بر نمی‌گردی؟ با خنده گفت «کدوم کانون، یکبار رفتم منزل، خانواده‌ام به من گفتند تا حالا کجا بودی الان هم برگرد برو اونجا.»

شکمت را چطور سیر می‌کنی؟ آیا خوابیدن کنار خیابان‌ها اذیتت نمی‌کند، اینطور جواب داد: «عادت کردم، شکمم را با جمع‌آوری و فروش ضایعات کاغذ و قوطی‌های نوشابه سیر می‌کنم.»

چرا تلاش نمی‌کنی به اجتماع برگردی، تو که تحصیلات عالیه داری. گفت: «کدوم اجتماع، خواهش می‌کنم تنهام بزار...»

با شنیدن حرفهای این جوان کارتن‌خواب، این سوال در ذهنم تداعی شد؛ آیا بهتر نیست سازمان یا نهادی با شناسایی افرادی مانند او و برگرداندن آنان به جامعه آستینی بالا بزند تا از وضعی که دارند خلاص شوند؟

به نظرم می‌طلبد تصمیمی عاجل در این زمینه گرفته شود تا شاهد بازگشت آنان به جامعه باشیم.

انتهای پیام//ح. ع

کد خبر: ۵۲۵۳۵
۲۲ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۴
save
email
اشتراک گذاری :
ارسال نظر
captcha