ابوالقاسم علیزاده مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه محمد رسولالله(ص) در یادداشت ارسالی به تهران پرس نوشت: آن روزها که بزرگ دیدبان انقلاب، امام خامنهای (مد ظله) خطر لیبرال دمکراسی و انفعال و ارتجاع و سکولاریزم و نفوذ و تهاجم و ناتو و ولنگاری و قتل عام فرهنگی و ۲۰۳۰ و فضای مجازی و پروپاگاندای تبلیغاتی و رسانهای و فاصله گرفتن از روحیه انقلابی و جهادی و نیز ضرورت جهادهای گوناگون کبیر و اکبر و تبیین و مهندسی فرهنگی و... را فریاد مینمودند، کجا بودند دلسوزان نظام و مردم و مدعیان پیشرفت و آبادانی و امنیت و سیاست کشور، تا هشدارهای جدی حکیم فرزانه انقلاب در جایگاه رهبری و پدری نظام، معطل نماند و عمل و توجه بدان، جامعه و کشور را در برابر چالشها و فتنهها بهتر محافظت نماید؟
بهراستی امر خطیر جرمانگاری و تعیین حد و اندازهی جریمههای ترک فعلها و زاویه گرفتنهای فاحش با منویات و هشدارهای رهبری نظام که خسارتهای غیر قابل جبرانی را متاسفانه به بار آورده است بهعهده کدامین نهاد و یا قوه و تشکیلاتی است؟ حال ما را چه توقع و انتظاری است از قوای محترمه ثلاثه بهویژه مبتکران خواب رفته و غفلت زده لایحهی بیربط به اصطلاح عفاف و حجاب، آیا لایحه اول و دوم کدامین زخم و آسیب از حربهی مرموز ترویج بیحجابی و ولنگاری و آرایش جنگی مهاجمان فرهنگی را به حریم پایه ایترین نماد فرهنگ دینی و انقلابی یعنی عفاف و حجاب و بلکه آرمانهای نظام و انقلاب را مرحم خواهد بود؟ و یا کدامین دریدگی و بی پروایی و هنجارشکنی کف جامعه را درمان خواهد کرد؟ به راستی کی باید شرایط جنگی و تهاجمات آفندی دشمن را در عرصههای فرهنگ و هنر جامعه فهم کنیم؟ آیا با تعطیلی سالن وزارت کشور درد جامعه درمان خواهد شد. چرا نمیخواهیم باور کنیم که این دیوار لایحه بازی و سرکاری از پایه کج است و ایراد دارد. نهادهای فرهنگی بویژه وزارت به اصطلاح فرهنگ و ارشاد اسلامی کجای کار و راه هستند، شاید که اندر خواب و استراحتی عمیقند.
النهایه؛ همگان را ارجاع میدهم به قصیدهی گرگ و شبان سرکار مرحومه پروین اعتصامی که شیر مادر حلالش باد و آفرین براین هوش و آگاهی و جرات؛ و خاک بر سر مشتی فرهنگی نمای بی فرهنگ و وطن فروش و خیانت پیشه که پای سفره انقلاب و شهدا و امام به آلاف و علوف و نام و نشانی رسیدند و اینگونه از سر غفلت و جهل ناجوانمردانه سفره پاره کرده و قدر نشناسانه پشت پا به عزت و شرف و امنیت و پاکی جامعه میزنند.
القصه؛ چوپان نادان در خوابی عمیق فرو رفته بود، و گوسفندان در چراگاه سرگرم خورد و خوراک و چریدن... که به ناگاه گرگ در کمین نشسته فرصت را مغتنم شمرده و بی رحمانه زد به گله، وقتی همه گوسفندان را لت و پار کرد و چیزی برای چوپان باقی نگذاشت، چوپان از خواب بیدار شد، ولی دیگر چه فایده... چوپان نادان چوب دستی خویش برداشت و در پی گرگ طمعکار، گوشیهی رینگی قرارش داد و شروع کرد تنبیه گرگ.
در این معرکه عجیب و خونبار، پروین اعتصامی در قصیدهای ناب به میدان آمد و از جانب گرگ به چالش کشید چوپان را کهای ناچوپان مست شهوت خواب، خود را چوب بزن که چرا به هنگام چرای گوسفندان درخواب عمیقی فرو رفتی؟! من گرگم آنهم گرگ طمعکار و گرسنه، گر که گوسفندانی یله و رها و بینگهبان ببینم و ندرم گرگ نیستم و باید تنبیهم کنند. حال تو خود اندیشه کن آیا اینست رسم چوپانی...؟!
در نتیجه؛ بر خواص و اهالی فرهنگ و هنر و سیاست است که یک بار دیگر در سر و حکمت کلام دیدبان تیز بین و ژرف اندیش انقلاب خوب تمرکز کنند که چرا فرمودند، تعلیم و تربیت از شئون دستگاه حاکمه است و قابل واگذاری نیست! یعنی آب از سرچشمه گل آلود است شما اندر حاشیهی جرمانگاری و تعیین حد و حدود جریمه پرسه میزنید، دشمن به مغز استخوان و ریشه و بیخ و بن زده است و شما هنوز در استخاره عمل یا بیعملی هستید!
لاله این چمن آلوده رنگ است هنوز
سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز
ای که آسوده نشینی لب ساحل برخیز
که تورا کار به گرداب و نهنگ است هنوز