به گزارش تهران پرس، در این روزهای نخست سال جدید و قرن نو که هنوز مسافرتهای نوروزی رونق دارد و بسیاری از مسافران در راه و مسیر رفتن به شهر و دیار خودشان هستند، فرصت خوبیاست تا از سابقه اتوبوس و چگونگی مسافرتهای اتوبوسی در تهران بنویسیم و داستان ساختترمینال جنوب را مرور کنیم.
دور نیست روزگاری که مردم تهران، سوار بر گاری و درشکه، راهی باغهای بیرون دروازه حضرت عبدالعظیم (ع) (حوالی میدان شوش) میشدند و به زیارت میرفتند. همین ۵۰ سال پیش بود که ماشیندودی از نفس افتاد تا این ماشینهای دودی جدید جایش را بگیرند.
همانطور که میدانید، نخستین اتومبیل توسط مظفرالدین شاهوارد ایران شد. مردم از آن پس متوجه شدند به غیر از دواب و چهارپا میشود سوار وسیلهای شد که علوفه نمیخواهد و سرعتش بیشتر است!
بعد از ماشین جناب شاه قاجار، درباریان به فکر تهیه این وسیله افتادند و انواع و اقسام مدلهای مختلف به نامهای رعو، ناش، لافایت، فورد، پابهدا، اسکن سدان، رولزرویس و... پا به ایران گذاشتند.
اولین گاراژهای حمل مسافر، همان گاریخانههایی بودند که با گاری و چهارپا مسافران را جابهجا میکردند و با ورود پدیدهای به نام اتوبوس، گاریها تعطیل شدند، اما نبود راههای شوسه و ماشینرو، باعث شده بود که همچنان بین شهرهای دوردستتر، این گاری باشد که مورد اقبال قرار گیرد و با ساخت جادههای بین شهریـ در اوایل قرن حاضرـ اتوبوس کمکم جایگزین گاری شد.
در دوران احمدشاه، نوعی خودرو جمعی میان تهران و بعضی از شهرستانها طی طریق میکرد که به آن «ترن رونار» یا «قطار روباه» میگفتند. در کتاب «تهران به روایت تاریخ» در این باره نوشته شده است: «این وسیله عجیب و کمنظیر، چیزی بین قطار و اتوبوس بود و مانند قطار از ۲ قسمت تشکیل شده بود. قسمت موتوری آنکه اختصاص به راننده و احیاناً کمک راننده داشت، بهطور مستقل با چهارچرخ در قسمت جلو قرار داشت و به دنبال آن واگن مخصوص مسافران بسته میشد که بر روی ۶ چرخ حرکت میکرد. این وسیله بیشتر مورد استفاده خارجیان مقیم ایران قرار میگرفت.»
در همین سالهاست که مشدی ممدلی، تصدیق اتومبیلچیگری دریافت کرد و شعر معروف «ماشین مشتی ممدلی» را مرحوم غلامرضا روحانی (اجنه) سرود و مرحوم جواد بدیعزاده آن را خواند و به روزگار ما رسید.
برای آنکه بتوانیم بهتر اوضاع تهران در زمان ورود اتوبوس را بررسی کنیم، باید نگاهی بیندازیم به کتاب «جغرافیای تاریخی تهران» اثر محسن معتمدی. معتمدی در این کتاب، داستان راهاندازی گاراژهای منطقه ما را به خوبیشرح داده است:«بدیهی است که هر پدیده تازه، هم لوازم و ملزومات خود را به همراه دارد و هم موجب الزامات و مقتضیاتی میشود.»
پس از آنکه اتوبوس و کامیون در تهران راه افتاد، لزوم ایجاد تعمیرگاه و توقفگاه یا به اصطلاح گاراژ در تهران احساس شد، برای ایجاد آنها هیچ جا مناسبتر از خیابان چراغگاز یا چراغ برق نیافتند و این اولین خیابان در تهران بود که در آن گاریخانهها تبدیل به گاراژ شدند و اتومبیلها جای گاری را گرفتند و آهنگریها و گاری و کالسکهسازیهای آن، تبدیل به تعمیرگاه اتومبیل شدند.
کمپانیها هم بیشتر در آنجا ایجاد شدند، آغازکننده کمپانی فورد بود که دو دهانه دکان بالاتر از کوچه ناظمالاطبا گرفته بود. بعد از آن، نوبت کمپانی شورلت رسید که دو دکان بالاتر را گرفته بود. کمکم که بیوک و دوج هم به آنها اضافه شدند و کمپانیها زیاد و زیادتر شدند.
گاری خانههای این خیابان یکی پس از دیگری تبدیل به گاراژ شدند و به نامهایی مانند گاراژ حسینی، گاراژ فردشیشه و گاراژ فولادی نامگذاری میشدند. از گاراژ حسینی اتومبیلهای سواری و از گاراژ فرد، کامیونهای باری حرکت میکردند. از گاراژ فولادی هم بارهای تجاری و محمولههای پستی خارج میشدند و برای حفاظت، با هر کدام از آنها دوژاندارم حرکت میکردند.
پس از ایجاد این پایانهها در خیابان شوش فعلی، از اوایل دهه ۱۳۲۰ به بعد گاراژهای مسافربری در خیابانهای امیرکبیر، ناصرخسرو، صوراسرافیل و بوذرجمهری (۱۵خرداد) شکل گرفت و تعدادی نیز در خیابان امام خمینی(ره) به حملونقل مسافر مشغول بودند و ۳ دهنه گاریخانه در خیابان قزوین، تبدیل به گاراژ مسافربری شدند.
خبرنگار روزنامه اطلاعات در هفدهمین روز تیرماه سال ۱۳۱۴ این گزارش را برای قدیمیترین روزنامه کشورمان در آن زمان تهیه کرده است نوشته: «چهار دستگاه اتوبوس منظم در تهران هستند که سر ساعت و دقایق معین حرکت میکنند. سوار این اتوبوسها شدم برای تهیه گزارش. این ماشینها شبیه قطارهای کوچک هستند، انگار یک واگن قطار را از ریل جدا کردهاند!»
خبرنگار سوار بر اتوبوس به خیابان چراغبرق (امیرکبیر) میرسد و وارد دفتر شرکت اتوبوسرانی بین شهری میشود. یادتان باشد، آن وقتها مثل روزگار ما نبود که بلیت رزرو شود و وسیله نقلیه سرساعت حرکت کند. مسافرت کردن امری بعید بود و چه بسا مسافر چند روز برای عزیمت به گاراژ مورد نظر مراجعه میکرد و به علت نبود مسافر، اتوبوس راهی نمیشد. تلفن و وسیله ارتباطی دیگری هم نبود که مسافر را از لغو سفر مطلع کنند.
حالا بخوانید بقیه گزارش را: «... شرکت برادران رمضانی، دوازده دستگاه اتوبوس از اتوبوسهای ممتاز و بسیار زیبا و راحت وارد کرده و اینها را تقسیم کرده است بین شهرهای طهران، قزوین، رشت، پهلوی [انزلی]، چهار دستگاه در خط طهران و شمیران. در سرویس خط شمیران، اتوبوسها بهترتیب نمره حرکت میکنند، ولی سرویس اتوبوسرانی داخله شهر طهران دارای اوقات حرکت منظم و دقیق و خطوط سیر معینی است، شاگرد شوفر هم ندارد که در خط سیر مردم، سر خود را از پنجره درآورده و عابران را دعوت به خیابان گمرک و یا ماشین و میدان سپه بکند! چهار دستگاه اتوبوس که هر یک از آنها گنجایش بیستوهفت نفرـ به استثنای شوفر و بلیتفروشـ دارد، از دو جهت حرکت میکند.»
ایرانپیما، بیامتی، اتوعدل، گیلانتور، لوانتور، اتوفردوسی، اتو شیشه، میهننورد، زنجانتور و... از جمله این بنگاهها و یا به زبان بهتر، گاراژهای مسافربری بودند که سرانجام در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ از مناطق مرکزی شهر بهترمینال جنوب سوق داده شدند، این در حالی بود کهترمینال جنوب، نیمهساخته بود و خبری ازترمینال غرب و شرق نبود.
در آن سالها (۱۳۵۵ و ۱۳۵۶) اراضی فعلیترمینال جنوب بیابان بود و ناگهان در یک نیمروز در سال ۱۳۵۹ تمامی گاراژهای مسافربری در مرکز شهر تعطیل و به اینترتیب ترمینال جنوب، به عنوان نخستین پایانه اتوبوسرانی بین شهری راهاندازی شد و به مرور زمان اوضاع به این روزی درآمد که میبینیم.