توسعه نه تنها دردی از این مملکت دوا نکرده، بلکه حتی گره مشکلات آن را کور تر کرده است. از این منظر فرهنگ ایرانی-اسلامی، علیرغم تمام مشکلاتی که داشته، به نحو کج دار و مریز راه تکامل خویش را می‌پیموده، اما توسعه با واردکردن مؤلفه‌هایی ناسازگار با این زیست‌بوم فرهنگی، موجب ایجاد شکاف، تضاد و عمق یافتن بیشتر مشکلات آن شده است.

تاریخ نگاری روشنفکری و بیداری ایرانیان

تاریخ نگاری روشنفکری ایران تقلا برای تکامل و پیشرفت را عمدتا به آشنایی ایرانیان با اروپا و شکست در جنگ‌های ایران و روس، گره زده است. این ایده به گونه‌ای مطرح می‌شود که گویا پیش از جنگ‌های ایران و روس، ما ایرانیان هیچ میلی برای تحول و تکامل نداشته ایم. در این سبک از تاریخ نگاری، با مفهومی مواجه هستیم با عنوان بیداری ایرانیان، بدین بیان که ایرانی جماعت، در غفلت خود از آنچه که در دنیا می‌گذشته به سر می‌برده، اما با جنگ‌های ایران و روس، تازه متوجه این موضوع می‌شود که گویا در غرب این دنیا، اتفاقاتی افتاده که به واسطه آن، ما امروزه طرف همواره مغلوبه جنگ هستیم، لذا این پرسش برای او طرح می‌شود که چرا غرب به پیش رفت و ما به پیش نرفتیم و اکنون برای رفع این عقب ماندگی چه باید کرد؟ روشنفکری ما از این پرسش به عنوان مبدأ بیداری ما یاد کرده و طبیعتا پاسخ آن نیز چیزی است که توسط خود او و از غرب اتخاذ شده است. اما آیا حقیقتا نیرو‌های دیگری در این مرز و بوم، پیش از مواجهه ما با غرب و یا همزمان با تولد روشنفکری، حضور نداشته اند که به نحوی از پیشرفت باور داشته و برای آن دست و پایی می‌زده اند؟ اگر پاسخ مثبت است، طرح آنان از گذشته و آینده (فلسفه تاریخ)، درک آنان از خویشتن خود، از موقف تاریخی و... چگونه بوده است. اینان در طول ادوار تاریخ چه تطوراتی داشته اند؟

پاسخ تفصیلی به این پرسش‌ها در طی مطالب پیشین و مطالب پیش‌رو، داده می‌شود، اما به اجمال باید گفت که ایده بوم گرایی تاریخی که با عباس میرزا، امیر کبیر و میرزا حسین خان سپهسالار شروع شد، در کنار تکامل گرایی دینی که در اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی و بعد‌ها در نسل‌های متأخر بعدی آن علی شریعتی و جلال آل احمد طرح شد، همگی از جمله تقلا‌هایی برای تغییر و تکامل هستند که با ایده روشنفکری در طرح تاریخ ایرانیان و بسط آن در ایده عقب ماندگی در تضاد است. اکنون قصد داریم تا به نحو تفصیلی، همین دو حوزه فکری تکامل گرایی دینی و بوم گرایی تاریخی را در دوران پس از انقلاب اسلامی شرح دهیم.

جریان‌های انتقادی در نسبت با توسعه و نقد تاریخ بیداری ایرانیان

جریان‌های فکری در خلأ تحقق نیافته و در دل یک کنش و واکنش فکری، میان خود و جریان رقیب است که تحقق پیدا می‌کنند. جریان بوم گرایی تاریخی و تکامل گرایی دینی نیز در برهه پسا انقلاب اسلامی، ابتدا در وجهی سلبی و انتقادی در مقابل با جریان توسعه که حامل ایده عقب ماندگی بود جلوه گر شدند.

بر همین اساس و با توجه به رویکرد آنان در انتقاد به توسعه می‌توان گروه‌های زیر را از یکدیگر تفکیک نمود:

منتقدین توسعه از منظر نظام بین الملل: همانطور که قبلا گفته شد، فرایند تکامل گرایی غربی در دهه شصت و هفتاد میلادی، در قالب برنامه‌های توسعه رخ عیان نمود. این سبک از برنامه‌ها که به مکتب نوسازی شهرت داشت، در تلاش بود تا با حذف و انکار تاریخ کشور‌های جهان سوم، آنان را در ذیل تاریخ غرب تعریف کرده و چنین بیان دارد که راه پیشرفت تنها آن چیزی است که در غرب پیموده شده و لذا شما در ابتدای مسیری قرار دارید که ما در انتهای آن هستیم. این سبک از توسعه در دهه‌های بعد، با انتقاد نظریه پردازان چپ، همچون والرشتاین، گندر فرانک و ... مواجه شد. این نظریه در قالب مکتب وابستگی و یا نظریه نظام جهانی، قائل بر آن بود که غرب با طرح توسعه خود، به دنبال ایجاد نوعی تقسیم کار جهانی است که حاصل آن، وابستگی بیشتر کشور‌های جهان سوم به غرب و انتقال سرمایه از مراکز پیرامونی و حاشیه، به مرکز (غرب) است. همچنین این ادبیات توانست با کتاب «شرق شناسی» ادوارد سعید، روشنفکر چپ گرا، جهان وطن و یا به عبارتی بی وطن فلسطینی، پیوندی میان استعمار فرهنگی و استعمار نو با توسعه برقرار سازد. این کتاب ظرف مدت کوتاهی به ۲۶ زبان زنده دنیا ترجمه شده و مورد اقبال قرار گرفته و منشأ اثرات فراوان گردید. طبیعتا این ادبیات عمیق و گسترده در نقد توسعه، در داخل کشور ما نیز بازتاب یافته و برخی گروه‌ها که با طرح ایده تاریخ بیداری ایرانیان، گفتمان عقب ماندکی و فرزند آن توسعه مخالف بودند از آن نهایت بهره را جستند. علی الخصوص که این موضوع همزمان بود با تضاد تمدنی انقلاب اسلامی با غرب و گرایش‌های استعمار و استکبار ستیزانه آن، همین موضوع بر ضریب نفوذ آن افزود.

منتقدین توسعه از منظر نسبت توسعه و فرهنگ: گروه دیگر از منتقدین توسعه کسانی بودند که از منظر رابطه میان توسعه و فرهنگ به نقد توسعه می‌پرداختند. این دسته بر آن بودند که توسعه نه تنها دردی از این مملکت دوا نکرده، بلکه حتی گره مشکلات آن را کور‌ تر کرده است. از این منظر فرهنگ ایرانی-اسلامی، علی رغم تمام مشکلاتی که داشته، به نحو کج دار و مریز راه تکامل خویش را می‌پیموده، اما توسعه با وارد کردن مولفه‌هایی ناسازگار با این زیست بوم فرهنگی، موجب ایجاد شکاف، تضاد و عمق یافتن بیشتر مشکلات آن شده است. برای نمونه زن ایرانی در طول تاریخ، به هر نحو که بوده با مشکلات خویش می‌ساخته، اگر فرهنگ و سنت بر او سخت می‌گرفته، اگر آزادی او محدود بوده و ده‌ها اگر دیگر، اما این زن در پناه کانون خانواده و در سایه غیرت همسر، حمایتی نسبی دریافت کرده و برخی مشکلات خود را پاسخ می‌داده است، اما با ورود فکر توسعه، رویایی در ذهن زن ایرانی کاشته می‌شود که زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی آن فراهم نیست، از طرف میل به فعالیت اجتماعی، استقلال مالی و ... در او مطرح شده و از طرف دیگر، زیرساخت‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی جامعه پذیرای حضور او نیست. از همین رو وی سقف امن قبلی خود را خراب می‌بیند، در حالی که سقف جدیدی برای خود بنا نکرده است. این رویکرد اتفاقاتی همچون قتل دختر جوان خوزستانی و... را با چنین نگاهی به توسعه منتسب می‌داند؛ بنابراین توسعه با ورود خود جز تضاد اجتماعی، بحرانی‌تر کردن مسائل فرهنگی و... حاصل دیگری نیاورده است. کتاب «توسعه و تضاد» دکتر فرامرز رفیع پور، به خوبی این مسئله را شرح و بسط داده است.

بوم گرایان منتقد توسعه: رویکرد دیگر منتقد توسعه، در قالب بوم گرایی به دنبال بیان آن است که توسعه، به واسطه رویکرد فرهنگ ستیز و سنت ستیز خود، ظرفیت‌ها و توانایی‌های بومی که در فرهنگ میزبان خود برای توسعه وجود دارد را نادیده می‌انگارد. تکیه این رویکرد بر عناوینی همچون ظرفیت‌های بومی برای تعاون و همیاری و... از جمله توجهات آن برای نقد توسعه است. دکتر مرتضی فرهادی در کتاب «واره» این موضوع را به خوبی طرح کرده و بسط داده است.

منتقدین اصالت فرهنگی: یکی دیگر از جریان‌هایی که در نقد توسعه، ادبیات تفصیلی را ایجاد کرده اند، منتقدین اصالت فرهنگی توسعه هستند. این جریان توسعه را از این جهت بر نمی‌تابد که انسان را در بعد اقتصادی خود محصور کرده و دیگر ساحات وی را بر بعد اقتصادی تحویل می‌برد. از منظر این جریان، پیشرفت انسانی باید فرهنگ محور و معنویت بنیان باشد، لذا در نقد توسعه بر آنند که توسعه به واسطه انسان شناسی مادی خود، انسان را در چارچوب تنگ مصرف- تولید و انباشت سرمایه گرفتار نموده و ابعاد الهی، معنوی و فرهنگی او را نه تنها نادیده انگاشته، که حتی به نفع اقتصاد مصادره کرده است. کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب»، اثر شهید سید مرتضی آوینی از جمله اولین تلاش‌ها برای بیان نکته فوق است.

کمال گرایان دینی

یکی از مشکلات اساسی دسته‌بندی‌ها و جریان‌شناسی‌ها، آن است که هر نوع تلاش برای چهارچوب بندی کردن نظریات، منجر به نادیده انگاشتن و ذبح برخی از ظرافت‌های آن تفکر می‌شود، ولی از طرف دیگر باید توجه داشت که بدون این چهارچوب بندی‌ها نیز نمی‌توان به نحو مقایسه‌ای جریان را لحاظ کرده و به‌درستی دریافت که هر سخن در مقابل چه سخن دیگری می‌نشیند، از همین رو هنگام این چهارچوب بندی‌ها باید به این نکته توجه داشت. علاوه بر چهار گروه فوق که هر یک از منظری به نقد توسعه و گفتمان عقب‌ماندگی می‌پرداختند، جریان تکامل‌گرایی دینی در دوره انقلاب اسلامی، شاهد ظهور گرایشی در دل خود بود که ما آن را در اینجا با عنوان «کمال‌گرایی دینی» یاد می‌کنیم. کمال گرایی دینی ممکن است در نقد توسعه به هر یک از رویکردهای بالا متوسل شود، اما گذشته از مباحث سلبی در نقد توسعه، یک نکته ایجابی جدی‌تر دارد که عبارت است از آنکه کمال دین و دین کامل که اسلام است، اقتضای آن را دارد که ما علاوه بر امور اخروی، الگوی پیشرفت خود را نیز از ناحیه دین دریافت کنیم. طرح بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برخاسته از همین منظر است.

در توضیح بیشتر باید گفت که نقد‌های فوق بر توسعه، گذشته از نقد چهارم همگی منظری در دل خود توسعه و گفتمان عقب ماندگی برای ما می‌گشایند، با این تفاوت که نهایتا یا به مدرنیته ایرانی ختم شده و یا به توسعه همراه با استقلال سیاسی و...، اما در آن چیزی که دست آخر محل توجه قرار می‌گیرد، همان مدرنیزاسیون و توسعه است. به عبارت دیگر این نقد‌ها اگر هم فلسفه خطی تاریخ و تاریخ نگاری روشنفکری را نیز نفی کنند، اما در نهایت تمدن جدید را به عنوان یک واقعیت که راه گریزی از آن نیست، پیش پای ما گذاشته و همان سخن توسعه را با اصلاحاتی طرح می‌کنند، اما منظر چهارم در این میان زمینه ساز طرح جدیدی از توسعه است، از همین رو کمال گرایی دینی در نقد توسعه، عمدتا به این رویکرد انتقادی توجه دارد، به همین دلیل خواستار ایجاد یک طرح و مدل متفاوت از تحول تاریخی و تکامل است.

توسعه نیافتگی، عالمی در دل عالم غربی

یکی دیگر از رویکرد‌های فکری که توجه به آن در انتهای این بحث ضروری خواهد بود، رویکردی است که توسعه نیافتگی را نه عالمی خارج از عالم مدرنیته، بلکه صورتی از صورت‌های دنیای مدرن می‌داند. این ایده که در اندیشه دکتر داوری اردکانی شکل گرفت، در کتاب «خرد سیاسی در زمانه توسعه نیافتگی» وی جلوه گر است. در قالب یک مثال می‌توان ایده ایشان را توضیح داد. از نظر دکتر داوری جامعه ایرانی همچون دویست سال گذشته نیست که تمدن غرب به خواستگاری او آمده باشد و اکنون ما تصمیم بگیریم که آیا پا در مسیر غرب بگذاریم و یا نه؟ بلکه از نظر دکتر داوری این ازدواج صورت گرفته و فرزندی در میان است که جامعه ایران همان فرزند است. به عبارت دیگر غرب و توسعه امروزه أمری بیرون و خارج از هویت ما نیست. توسعه نیافتگی نه به معنای آنکه ما خارج از عالم غرب هستیم، بلکه توسعه نیافتگی خود صورتی از تمدن غربی است. در تصور ایشان دانایی همان توانایی است، ما در صورتی می‌توانیم از این وضعیت خارج شویم که نسبت به موقف تاریخ خود که در حقیقت صورتی از صورت‌های تمدن غرب هستیم اشراف داشته باشیم، اما در این میان البته خود توسعه نیافتگی به عنوان یک مانع از فهم عمیق غرب عمل می‌کند. دشواری که دکتر داوری به آن اشاره می‌کنند آن است ما تا هنگامی که در دل تمدن غرب هستیم، نمی‌توان بر آن مشرف شویم، استیلا یابیم و تا زمانی که نتوان بر آن اشراف یافت، نمی‌توان از آن خارج شد؛ بنابراین نظر ایشان در خصوص ایستادن گاه جامعه ایرانی در موقف تاریخی خود دارای ظرافت‌های بسیاری است.

/انتهای پیام/

کد خبر: ۳۶۷۰۶
۲۷ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۰
برچسب ها: هنری
save
email
اشتراک گذاری :