به گزارش تهران پرس؛ اواخر اولین ماه دومین فصل ۱۴۰۱ به نیمه رسیده و کنکوریها آزمون و تستهایشان تمام شده، دانشجوها نمرههایشان آمده، بچهها طعم تابستان به جانشان نشسته و خیلی از بزرگترها در گیر و دار روزمرگی و پایتخت نشینی ، در تب و تاب ذی الحجه و اعمال و اعیاد آن هستند.
ما هم در این راستا برای آخر هفته تان پیشنهادی پر از آرامش و حال خوب داریم، می پرسید کجا؟ این بار مقصد ما جنوب تهران و چشم و چراغ شهرری؛ شاه عبدالعظیم حسنی است.
زیارت بدون اسباب بازی و خوراکی ممنوع
اول، بیایید بچه های جمع را جمع کنیم و به آنها بگوییم که قرار است به دیدن و زیارت یک آدم خوب برویم و آنها اجازه دارند هر اسباب بازی و مداد رنگی و کوله پشتی که دوست دارند را بیاوردند. فقط یادشان باشد که مسئولیت نگه داشتنش به عهده خودشان است. درضمن، خوراکی ها خراب نشدنی هم مجاز است برای آوردن. آخر به قول نکته دانی، زیارت بدون اسباب بازی و خوراکی ممنوع است.
خودمان هم میتوانیم کمی شربت خنک و غذایی سرد و ساندویچی را همراه بزرگترهای دیگر درست کنیم. اگر نه، خیالی نیست چراکه شهرری و بازار و اطرافش غذافروشی معتبر و تر و تمیز و منصف کم ندارد.
سوار ماشین دودی بشیم بریم شابدالعظیم
حال که عزمها جزم شد برای رفتن، از هر نقطه ی از تهران که هستیم باید خود را به جنوب تهران و شهرری برسانید، یا میتوانیم با خانواده سوار قطار خط یک مترو شویم و در ایستگاه شهرری پیاده. آنجا اتوبوس و تاکسی هست برای رسیدن به حرم، اگر صبح زود هم برویم که دیگر فبها.کافی است از خیابان فرمانداری راه بیفتیم و به میدان شهدای شاملو برسیم. بعد باید وارد بلوار شهید آوینی شویم و بعد هم که گنبدحرم پیداست.
ما اما به یاد گذشتههای تهران قطار را انتخاب میکنیم و حالا ردیفی روی صندلیها نشستهایم و تا میآیم برای بچهها از ماشین دودی و اینکه چه بوده و داستانش چیست صحبت کنم، خانمی مسن، با صورتی پرنور و لبخندی بر لب میگوید: « یادش بخیر، هر وقت دلمون تنگ میشد دسته جمعی، شال و کلاه میکردیم سوار ماشین دودی میشدیم تا ما رو برسونه شابدالعظیم. صندلیهاش مثل نیمکت و چوبی بود، تا برسیم، مردم که داشتند پیاده میرفتند حرم یا از جایی برمیگشتند رو تماشا میکردیم، بلیتش دستمون بود تا بیاین ازمون تحویل بگیرند.»
بچه ها که بیشتر اوقات روی پا بند نیستند، کمی محو حرفهای همسفرمان میشوند و باز به پچ پچ و بازیشان میپردازند.
ایستگاهها یک به یک طی میشود و به ایستگاه شهر ری می رسیم، همگی پیاده میشویم و چون حوصله بچه ها از گرما سر نرود با تاکسی خود را به حرم میرسانیم.
ما چادر آوردهایم برای خانمهای جمع، اما اگر امکانش را ندارید، تمام ورودی های حرم چادر امانتی دارند، پس خیالتان راحت.
زیارت مادرانه
ما از صحن شمالی (عتیق) وارد میشویم. چشممان که به گنبد میافتد، بزرگترها دست به سینه سلام میدهیم و بچهها را که زیرچشمی نگاه میکنیم، کارمان را به شیوه جذاب خود تکرار میکنند. با قدمهای کوتاه و در سکوت به سمت ورودی حرم میرویم. کفشهایمان را تحویل کفشداری که دادیم، حالا وقت خداحافظی است مردها و پسرها از یک طرف و ما دختردارها از طرف دیگر وارد صحن میشویم، آیینه کاریها، کاشیها، صدای مبهم و خوشایند ذکر و دعای زیر لب همه جا موج میزند.
زیارت نامه برمیداریم و مهری برای نامه زیارت.گوشهای نشسته ایم، با زیراندازی برای بچه ها که بساط نقاشی و خوراکیشان را پهن کنند و ما هم خیره به ضریح شاه عبدالعظیم حسنی درددلی کنیم و استخوانی سبک.
زیر لب میخوانیم:
السَّلامُ عَلَى آدَمَ صِفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَى عِیسَى رُوحِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلام
آمده ایم زیارت امامزادهای که نسبش به امام حسن مجتبی(ع) میرسد و طبق روایات موثق امام علی النقی علیه السّلام در موردش فرمودند: «اگر کسی به زیارتش برود مثل کسی است که امام حسین (ع) را زیارت کرده». عالمی که فخر شیعه در زمان خودش بوده و حالا صحن و سرایش قبله تهران و باعث آرامش و حال خوب تهرانیهاست.
حرم در حرم آرامش
بچهها سرگرمند و خوشحال، بعضی بچه ها روی مرمرهای سفید و صیقلی سر میخورند، بعضی ها دنبال هم میدوند. خادمها با مهربانی مراقب نظم و آسایش زائرانند. گوشه گوشه حرم دختران جوان یا مادر و مادربزرگ و دخترانشان نشسته اند به دعا و نماز.
خانمی جوان که با دختر کوچکش به زیارت آمده میگوید:« چه خوب که با اسباب بازی و خوراکی بچه ها را آوردید اینجا، منم برای بچهم همین کارو میکنم تازه یه کم هم بیشتر خوراکی می یارم اگه بچه ای بود دخترم باهاش خوردنی هاشو تقسیم کنه. اینجوری همیشه خاطره خوش میمونه براشون».
با لبخند حرفش را تایید میکنم، دوباره میگوید:« سید الکریم خیلی حاجت میده. خیلی دستگیره. مثل جدشون امام حسن(ع) قربونشون برن، کریمند. خانوادگی هر جشن و عزایی باشه از هر جای تهران، می آییم اینجا. خیلی با صفاست، آدم دلش سبک میشه، خدا رو شکر که ما اینجا رو داریم».
به حرفهای زن جوان فکر میکنم، هوای خنک و مطبوع به صورتم میخورد، انگاری مدتی در این عالم نبودم و گذر زمان را حس نکردم. بچهها را به بقیه میسپارم و از سمت راست ضریح حضرت عبدالعظیم حسنی خود را به امام زاده حمزه(ع)؛ از فرزندان امام موسی کاظم(ع) می رسانم. آنجا هم سلامی میدهم و دعایی میکنم.
حالا دلم پیش امام زاده طاهر(ع) است. راه رفته را بر میگردم و از پله ها و دالان آیینه کاری شده که عجیب من را یاد حرم امام رضا (ع)می اندازد رد میشوم و ضریح امام زاده طاهر(ع) در گوشه ای نمایان میشود.
آنجا خلوت تر است. نماز زیارتی میخوانم و سریع خود را به جمع مان و پیش بچهها می رسانم، بچه ها نقاشی هایشان تمام شده و خوراکی هایشان را هم خورده اند. همگی می رویم صحن خانوادگی و حالا جمعمان جمع است.
همه درددل کرده ایم. زیارت نامه ای کوتاه و نمازی برای زیارت خوانده ایم.
این شما و این بازار پانصد ساله
بچهها دلشان بیرون میخواهد و جنب و جوش. پس در همین حد از زیارت کفایت میکنیم و عزم رفتن.
از همان در که آمدیم برمی گردیم. بچه ها شماره کفش ها را میبرند و از مبادله کفش و شماره کیف میکنند.
ما هم از حظ زیارت که فارغ شدیم. کاشی کاری و کتبهها را سیر میکنیم و به تاریخ و آیین مان فکر. به بچه ها میگوییم قرار است برویم یک بازار که پانصد سال عمر دارد و کلی آدم از آن زمان تا الان را دیده.
با امام زاده های عزیزمان خداحافظی میکنیم. بچه ها از ما قول میگیرند دوباره دسته جمعی بیاییم و بعدش وارد بازار می شویم. بازاری سرپوشیده و قدیمی و جذاب با همه کالا و خوراکی برای فروش.
تا میتوانیم با دل بچه ها راه میآییم که خدا هم با دل ما راه آمده و تا اینجا آمده ایم و لذت بردیم. حالا اگر نتوانستهایم به تمام و کمال آداب زیارت به جا آوریم یا باغ طوطی برویم و بعضی بزرگان را زیارت کنیم یا به سنگ قبرهای رواقها سر بزنیم و ببینیم چه آدمهای بزرگی اینجا آرام گرفتهاند، خیلی خودمان را دل نگران نمیکنیم ؟ خدا بزرگ است و وقت هست. الان مهم این است که خانوادگی به زیارت آمده ایم .بچه ها آنقدر زیارت را دوست داشتند که هوای بازی با تبلت و موبایل به سرشان نزده شکر خدا .
در راه رسیدن به خانهایم و بچهها عکسهایی که خانوادگی و تک تک گرفته ایم را نگاه میکنند و ما میخواهیم چند تایی را به انتخاب خودشان چاپ کنیم تا خاطره اش بیشتر و بیشتر ماندگار شود.
روز در حال تمام شدن است و ما آماده ایم فردایی با نشاط را شروع کنیم و چه چیز بهتر از این برای یک خانواده.
انتهای پیام/